اگر مادری کارمند و تنها باشید مطمئناً زندگی پرمشغلهای را سپری میکنید، برای خود وقتی نمیگذارید و به دلیل مشغله زیاد به افراد اطراف خود توجه نمیکنید. در این مقاله نحوهی چگونگی حاضر بودن در لحظه و لذت بردن از زندگی توسط الیزابت مارموگی تاجر، مهندس داخلی، نویسنده و کارآفرین که از تجربیات خودش گرفته شده است را با ما به اشتراک میگذارد. با یوکن همراه باشید:
به عنوان مادر تنهای سه فرزند، زمان کالای نادری است و داشتن وقت برای خود و لذت بردن از آن دشوار میشود. اما این چیزی است که دارم بر روی آن با کمک فرزندانم کار میکنم؛ برای حاضر بودن در لحظه و نه پنج قدم جلوتر. یعنی برنامه ریزی غذای بعدی، آماده شدن برای جلسه آینده درحالیکه در ذهنم فرم هر یک از اعضای خانواده برای سفر کلاسی ماه آینده را امضا میکنم. بچههایم به طور مداوم به من کمک میکنند که در لحظه زندگی کنم و از زمان حال لذت ببرم، که در واقع کلید بسیاری از استراتژیهای خوشبختی است. یک کودک 5 ساله مضطرب اکنون به شما نیاز دارد، نه پنج دقیقه بعد. با استفاده از این ابزار جدید ذهنی بود که توانستم متوقف شوم و در اطرافم گروهی از زنان برتر را مشاهده کنم.
البته آنان همیشه در اطرافم بودند، اما من با بزرگ کردن فرزندانم و ساختن یک زندگی مشغول بودم و هرگز متوقف نشدم تا به آنها نگاه کنم. درست است که در مقالات، وبلاگها و پستها در مورد آنها خوانده بودم، اما برایم ملموس نبود. به نظر میرسید مانند شخصیتهای خیالی دور از دسترس باشند. اغلب احساس تنهایی میکردم حتی زمانی که توسط خانواده و دوستان احاطه شده بودم.
یک روز پس از رساندن بچهها به مدرسه، در حیاط منتظر ماندم و وارد شدنشان را تماشا کردم. من معمولاً پس رساندن بچهها به سرعت سر کار میرفتم. اما آن روز مکث کردم و آنها که پیش دوستان خود جمع شده بودند را تماشا کردم. با یکی از این مادران شروع به صحبت کردم. همانطور که صحبت میکردیم، متوجه شدم که او نیز یک مادر کارمند تنها است. همانطور که در مورد تمام چیزهای مشترکمان صحبت میکردیم قلبم به تپش افتاد. انجام همهی کارها مانند مشق شب، غذا، جلسات، معاملات و سخنرانیها. او نیز مانند من همهی اینها را پذیرفته بود؛ شادی، درد، ناراحتیها و در هستهی همهچیز عشق عمیق برای فرزندان، قدرت درونیای که ما را در طول روز به حرکت در میآورد.
بعد از آن هفته، در کلاس یوگا به جای مستقیم رفتن سر تمرین به فرد دیگری نزدیک شدم و حال او را پرسیدم. در طی این گفتوگو به سختیها و کشمکشهای روزمره او به عنوان مادر تنهای سه فرزند پی بردم. او نیز مانند ما بود؛ تمرین فوتبال، رقابت خواهران و بردران و حتی رفتن به دانشگاه برای مدرکی دیگر. آنها در اطراف من بودند؛خشکشویی که همیشه میرفتم، همکارم، مشاور مالیام. با هر زنی که صحبت کردم، تأییدم افزایش یافت. این ظهور زنان برتر است.
همه ما داستان و شرایط متفاوتی داشتیم، اما یک چیز در ما مشترک بود: هیچکس شکایت نمیکرد. این وضعیتی نبود که باید با آن دستوپنجه نرم میکردیم و مشکل منفی در زندگی ما نبود. در واقع برعکس این امر بود. ما همه برای نشان دادن قدرت با هم در و دل میکردیم. چه آگاهانه چه ناخودآگاه، دقیقاً همان چیزی است که انجام میدهیم. از طریق زندگیهای روزمره داستانها و تجربیات یکدیگر؛ قدرت میگیریم. با هر داستانی که ردوبدل میکنیم یک جریان انرژی مثبت دریافت میکنیم.
داستانهای خود را به اشتراک بگذارید، واقعی باشید، در لحظه زندگی کنید. الهامهای زیادی در اطراف ما وجود دارد. ابرقهرمانان زندگی واقعی درست کنار ما هستند. فقط متوقف شوید و نگاه کنید.
منبع: Lifehack