تربیت فرزند «موفق»: زمان آن است تعریفی جدید داشته باشیم

18 اردیبهشت 1399 - 6:00
مهارت‌های فرزندپروری - تربیت فرزند «موفق»: زمان آن است تعریفی جدید داشته باشیم
تربیت فرزند «موفق»: زمان آن است تعریفی جدید داشته باشیم
امتیاز مطلب: 75%

آیا زمان آن فرانرسیده که از تربیت فرزند «موفق» تعریف تازه‌ای داشته باشیم؟ پس با یوکن همراه باشید.

من اخیراً زیاد در مورد موفقیت فکر کرده‌ام، به خصوص با توجه به همه مسائل مربوط به سلامت روان و افسردگی که در کودکان وجود دارد؛ موفقیت واقعی که از درون احساس خوبی و درستی دارد نه موفقیتی که به من گفته شد از پنج سالگی به بعد به سمت آن حرکت کنم.

که یکی از این راه‌هایی که در مقابلم قرار داده بودند شبیه این بود:

  • به سختی در مدرسه درس بخوان (من بهترین در نمرات و فعالیت کلاسی و جوان‌ترین عضو کلاس بودم)
  • همه جانبه پیشرفت کنید، به این معنی که یک ساز (مثلاً پیانو) یاد بگیرید، یک زبان را یاد بگیرید (فرانسه و آلمانی)، در ورزش (شنا، تنیس ...) و غیره خوب باشید.
  • ارتباط خوبی با خدا داشته باشید و یک مسیحی کاتولیک معتقد باشید
  • وارد یک دانشگاه خوب شوید (LSE  و استنفورد)
  •  به مطالعه چیزهای مفید بپردازید (اقتصاد و تجارت)
  •  یک کار امن داشته باشید که هزینه خوبی را پرداخت کند و مدتی در آن شغل بمانید (گروه مشاوره بوستون، سونی، تایم وارنر ...)
  • کارآفرین نشوید! (سرانجام شرکت خودم را راه‌اندازی کردم)
  •  مراقب خود باشید تا بتوانید یک مرد خوب و قابل‌قبول را جذب کنید (با یکی از برترین مجردهای مجله مردم ازدواج کردم)
  •  با مردی مسن‌تر از خودتان و با حدود 30 سال سن ازدواج کنید و چندین بچه داشته باشین (چنین اتفاقی نیفتاد. من عاشق یک مرد جوان‌تر از خودم شدم و تاکنون یک فرزند دارم)
  • ترجیحاً کشورتان را تغییر ندهید و به خانه نزدیک باشید... (در سراسر جهان زندگی کرده و کار کرده‌ام)

آنچه جالب و چالش‌برانگیز است این است که من دیدگاه سنتی پدر و مادرم درباره موفقیت را دنبال کردم چیزی که من آن را «آگاهی عمومی» می‌نامم و تا زمانی این دیدگاه را دنبال کردم که توانایی آن را داشتم.

در سن 30 سالگی، کار «بزرگ و ایمن» را ترک کردم، مرد «قابل‌قبول ام"» را ترک کردم که واقعاً عاشق آن نبودم و ظاهراً زندگی خود را کاملاً «منفجر کردم».  در عوض، کمی بعد ازدواج کردم و بچه‌دار شدم.

تجارت خودم را شروع کردم کمی بعد رویاهایم را دنبال کردم؛ نویسنده شدم (که یک کار پایدار به حساب نمی‌آمد!) در مسیر معنوی خودم قرار گرفتم و به کشورها به تعدادی بیشتر از آنکه بتوانم بشمارم، مسافرت می‌کردم.

و بااین‌حال امروز، هنوز هم می‌دانم که «موفق» هستم، احتمالاً به این دلیل که تمام بدن و سیستم من طوری سیم‌کشی شده بود تا دیدگاه و تعریف متفاوتی از موفقیت داشته باشند.

خانواده‌ام و نسل قبل از آنها، جهان‌بینی آنها، منظر مشترک جهان، و صدای مادر و پدرم در روزهای ناکامی من در ذهنم مثل بوق صدا می‌کرد (و من مطمئن هستم که ناخودآگاهم) تأثیر می‌گیرد.

در روزهای خوب من، من بر روی زمین هستم و صدای من تصمیم می‌گیرد که درباره زندگی انتخابی من چه چیزی صحیح و زیبا است.

تربیت فرزند

در هر حال، اکنون من یک کودک 5 ساله دارم (که سریعاً به همه می‌گوید که او 5 و نیم و سه چهارم سال دارد!) و مدتی در مورد این تعریف از «موفقیت» مدیتیشن و تفکر کرده‌ام. واقعاً چه چیزی را می‌خواهم در مورد موفقیت به او یاد دهم؟  آیا نیاز دارم که او در جهان «موفق» باشد؟

آیا احتیاج دارم که او هم همانند من در کلاس خود بهترین باشد؟ آیا ترجیح می‌دهم که او به جای کار غیر راحت و غیرقابل پیش‌بینی مانند آنچه که من داشتم، شغلی پایدار داشته باشد؟ آیا باید او را به موسیقی، زبان یا ورزش سوق دهم؟ برای رفتن او به بهترین مدارس برای او هزینه کنم؟ او را به بهترین دانشگاه بفرستم؟

آیا باید یک دین را برای او انتخاب کنم یا او را در مورد همه آنها آموزش دهم؟  آیا امروز انتخاب‌های من واقعاً او را برای آینده‌ای سطح بالا (یا پایین) تنظیم می‌کند ... یا اینکه همه این موارد بسیار روانتر و ساده‌تر از آنچه تصور می‌کنیم است؟

اگر فرزند من ارزش‌ها و آنچه که جهان از آن به موفقیت یاد می‌کند را تعقیب کند که از طریق نمرات، پیروزی‌های ورزشی یا ظاهر بیرونی شناخته می‌شود، او واقعاً 2 چیز زیر را تعقیب می‌کند:

1) لطفاً به من بگویید من به اندازه کافی خوب هستم

 2) لطفاً بگویید که مرا دوست می‌دارید

 این همان چیزی است که همه افراد در بزرگ‌سالی نیز آن را تعقیب می‌کنند، خواه به صورت آگاهانه و یا به صورت ناخودآگاه.

و من با کسانی ارتباط داشته‌ام که بسیار خلاق و دارای زندگی کاملی بودند که تلاش داشته‌اند به این دو سؤال رایج پاسخ دهند.

 بنابراین، من سعی می‌کنم تا او را درک کنم که او به اندازه کافی خوب است و عاشقش هستم، صرف نظر از هر کاری که می‌کند هیچ دلیلی برای اینکه تغییر کند وجود ندارد.

گرفتن نمرات خوب یا انجام کاری که او تصور می‌کند والدینش از او انتظار دارند، باعث نمی‌شود که ما او را کمتر یا بیشتر دوست داشته باشیم. (جالب است که با چند کودکی که درباره این موضوع صحبت کرده‌ام این‌طور فکر نمی‌کنند.)

بنابراین، من به فرزندم فشار نمی‌آورم که در دوران تعطیلات تابستانی بخواند و بنویسد اگر او به‌طور طبیعی در مدرسه عالی است، خوب است. اگر او در این زمینه موفق نباشد، ما به او کمک خواهیم کرد اگر او به دانشگاه می‌رود، همین خوب و کافی است شاید تا زمان 18 سالگی او، کالج‌ها همان چیزی نباشند که امروز هستند.

اگر او می‌خواهد یک ساز را یاد بگیرد، خوب است که گزینه‌هایی را برای او معرفی کنم و آنچه در دسترس و ممکن است را به او نشان می‌دهم. بزرگ‌ترین کار من حذف ایده‌آل‌ها، ارزش‌ها، انتظارات و رویاهای شخصی من از زندگی او است و انجام این کار سخت است.

بزرگ‌ترین هدیه‌ای که می‌توانیم به فرزندان خود بدهیم، آزادی است آزادی برای کشف و تبدیل شدن به آنچه که هستند. نه کسانی که ما می‌خواهیم آنها باشند نقش من به عنوان والدین این است که واقعاً گوش بدهم که پسرم کیست و به او اجازه دهیم که بیشتر از این باشد، نه کمتر، هر چقدر هم که ممکن است خلاف «آنچه می‌خواستم» باشد.

اگر ارزش‌ها و موفقیت را مهم‌ترین چیز بدانیم، حتی اگر از ما و انتظاراتمان بی‌اطلاع و ناآگاه باشد، بچه‌هایی را پرورش می‌دهیم که زندگی شخص دیگری را زندگی می‌کنند. این زندگی‌ای نخواهد بود که برای آنها مقدر شده است امیدوارم روزی برسد که آن‌ها کشش آشنای قلب و شهود خود را به اندازه کافی بلند حس کنند، تا آنها را به مسیر خود برگرداند و امیدوارم که از والدین خود ناراحت نشوند.

ما نیز به دلیل زندگی نکردن آنچه که خودمان دنبالش هستیم و علاقه داریم، ریسک بزرگی می‌کنیم، ما در سایه آنچه که درست و برای ما معنادار بوده است خواهیم بود و هرگز آزاد نخواهیم بود. بنابراین بسیاری از بزرگ‌سالانی که امروزه وظیفه پرورش و راهنمایی آنها را بر عهده دارم با این مسئله روبرو هستند و تصمیمات سختی را برای داشتن زندگی‌ای متفاوت اتخاذ می‌کنند.

تعریف جدیدی از موفقیت برای والدین چیست؟

به بچه‌های خود بیاموزید که با آنچه که الهام‌بخش آنهاست و موجب آرامش آنها می‌شود، آشنا شوند، پیدا کردن آنچه دوست دارند و عاشقش هستند. و این که ببینند هدف آنها چیست.

چگونه در خدمت همنوعان خود باشیم، چگونه سن یا جنسیت آنها را نادیده بگیریم، بگذارید آنها کشف کنند که ارزشمندترین کاری که می‌توانند با زندگی‌شان انجام دهند چیست، خودشان را دوست داشته باشند.

تربیت فرزند - موفقیت والدین

به آنها بیاموزید که بدن خودشان را دوست داشته باشند، بله، به معنای واقعی کلمه در آنچه که می‌خواهند، بهترین باشند. در آنچه که برایشان اهمیت دارد اولین باشند به دنبال دستیابی به امنیت شغلی و اقتصادی و  امنیت در زمینه‌های دیگر نباشند بلکه به دنبال شادی و دستیابی به معنای حقیقی زندگی باشند. این که کارهای سخت را امتحان کنند و شکست بخورند و از آن درس بگیرند و در طول مسیر سعی کنند از آن لذت ببرند.

فهمیدم که این تغییر از من شروع می‌شود:

  • آیا من با تعریف جدیدی در زندگی‌ام، زندگی می‌کنم؟
  • آیا من خوشحال هستم؟  الهام گرفته‌ام؟  در خدمت هستم؟
  •  آیا من زندگی معناداری دارم؟ آیا تفریحی دارم؟
  •  و اگر نه، چرا نه؟

 والدین همیشه دعوت‌کننده فرزندان به انجام آنچه که خودشان انجام می‌دهند هستند، نه فقط آنچه که از آنها انتظار دارند.

این سفر طولانی و سختی است برای کندن و رها کردن خودم از تمام آنچه که به خودم در مورد ملزومات رسیدن به موفقیت می‌گفتم. وقتی من آنجا بودم (با مدرک‌ها، جوایز، مشاغل بزرگ، پول، مرد رویاهایم، مطالب ...)، احساس موفقیت نمی‌کردم. احساس پوچی و تهی بودن می‌کردم احساس می‌کردم که خیلی با خوشحالی و حال خوب داشتن فاصله دارم. حتی احساس آزاد نبودن می‌کردم (من اینجا بیشتر در مورد برنامه‌های TED Talk ام صحبت می‌کنم.) من نمی‌خواهم این کار را با بچه هایم انجام دهم. بله، کار سختی است که آنها را وادار به خواندن مطالب بیشتر نکنیم، برتر بودن در کلاس، انجام هرگونه ورزش، بهترین بودن و اساساً کار سختی است که آنها را به آنچه که دنیا از آنها (و البته هر آنچه که از من به عنوان یک والده) انتظار دارد و به سمت آن هدایتشان می‌کند مجبور به انجامش نکنیم.

اما من خوشبختی خودم را پیدا کردم و اکنون به صورت معنادارتری نسبت به حالتی که موفقیت برای موفقیت عمل می‌کند زندگی می‌کنم، این بدان معنا نیست که آنها متقابلاً منحصر به آنچه که مرسوم است هستند و عمل می‌کنند، این فقط به این معنی است که من فرزندم را با ذهنیتی که از قبل دارم و تجربه‌ای که داشته‌ام پرورش می‌دهم و به زندگی او جهت می‌دهم، و اگر مورد دوم یک محصول جانبی است اغلب اوقات نیز فوق‌العاده است.

 

منبع: psychologytoday

نویسنده مطلب
mohammadmahdi piran - محمدمهدی پیران
نویسنده متن‌های انگیزشی، مثبت، برندینگ و کابردی برای کسانی که تازه قدم به دنیای کسب‌و‌کار گذاشته‌اند

آیا به نظر شما این مطلب مفید بود؟

2020-04-27 10:57:15
دسته بندی ها