فیلم سینمایی «هنر مسابقه در باران» (The art of racing in the rain) یک فیلم کمدی–درام و ورزشی محصول کشور آمریکا به کارگردانی سایمن کورتیس (Saimon Curtis) است که در سال 2019 اکران شده است. این فیلم 109 دقیقهای اقتباسی از رمانی به همین نام به نویسندگی گارت اشتاین (Garth Stein) است که در سال 2007 در ردهی پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفت. در این فیلم بازیگرانی همچون میلو ونتیمیگلیا (Milo Ventimiglia)، آماندا سیفیرد (Amanda Seyfried)، مارتین دونوان (Martin Donovan) و رایان کیهرا آرمسترانگ (Ryan Kiera Armstrong) به ایفای نقش پرداختهاند. همچنین کوین کاستنر (Kevin Costner) بهعنوان صداپیشهی نقش سگی به نام «اِنزو» در این پروژه حضور دارد. در ادامه با نقد و بررسی این اثر در یوکن همراه ما باشید.
سایمن کورتیس کارگردان بریتانیایی این اثر، مجموعهی تلویزیونی «دیوید کاپرفیلد» و فیلمهایی همچون «هفتهای که با مریلین گذراندم» (My week with Marilyn) و «زن طلاییپوش» (Woman in gold) را در کارنامه دارد. او در این فیلم داستان «دنی»، یک رانندهی فرمول یک را از زاویه دید سگ همراهش «اِنزو» به تصویر میکشد.
«هنر مسابقه در باران» توانسته امتیاز 7.5 از سایت IMDB و 43 درصد رضایت از سوی منتقدان Rotten Tomatoes دریافت کند.
زندگی آدمها از نگاه یک سگ وفادار
ساختن فیلم از نگاه یک موجود دیگر همواره برای انسانها جذاب است. در طی سالیان طولانی زندگی انسانها و سگها با یکدیگر گره خورده است و این همواره باعث ایجاد یک رابطهی عاطفی عمیق بین این دو گونه بوده است. در «هنر مسابقه دادن در باران» ما با افکار یک سگ روبهرو هستیم که از زاویهی دید خودش به زندگی ما آدمها نگاه میکند و عواطف و احساساتش را با ما در میان میگذارد. سایمن کورتیس بهخوبی توانسته به قصهی کتاب وفادار باشد و شخصیتهایش را در چهارچوب همان قصه روایت کند. «دَنی» که یک رانندهی فرمول یک است با نگاه به چشمان یک سگ (اِنزو) با او ارتباط برقرار کرده و او را پیش خودش میآورد. در اینجا ما با روایت داستان زندگی دَنی از نگاه این سگ روبهروییم. «اِنزو» که در همهجا حتی مسابقات اتومبیلرانی همراه «دَنی» بود، با حضور «ایو» بهعنوان دختر موردعلاقهی «دَنی»، حضورش کمرنگ میشود و او را بهعنوان رقیب خودش در خانه میبیند. در ادامهی داستان و اتفاقاتی که برای زندگی «دَنی» و «ایو» و دختر کوچکشان (زوئی) رخ میدهد، حضور همیشگی «اِنزو» به کمک «دنی» میآید.
اسم «انزو» به دلیل علاقهی «دَنی» به یک اتومبیلران بزرگ به نام «اِنزو فراری» انتخاب شده بود.
زاویهی دوربین بیشتر از شخصیتپردازی ما را با خود همراه میکند
برای تماشا و دانلود فیلم «هنر مسابقه در باران» دوبله، به وبسایت گپ فیلم مراجعه کنید. مسلم است که برای تأثیر روایت داستان از زبان یک سگ، زاویهی فیلمبرداری بسیار مهم است که فیلمساز بهخوبی توانسته از پس این موضوع برآید. مخاطب در نیمهی ابتدایی فیلم زندگی «دَنی» را از نگاه «انزو» به تماشا مینشیند و بهخوبی میتواند احساسات مختلف او ازجمله عشق به «دَنی»، خودخواهی و حسادت به اعضای جدید خانواده و سرانجام حس حمایت و مراقبت از آنها را درک کند.
در میانهی فیلم این زاویهی دید تغییر میکند و ما برای درک حس درماندگی «اِنزو» با دوربینی که میخواهد با چشمان خودمان این استیصال و عواطف را مشاهده کنیم، همراه میشویم. مخصوصا وقتی «اِنزو» در خانه تنها میماند، یا هنگامیکه متوجه ناخوشی و بیماری «ایو» میشود اما نمیتواند کاری کند و تمام سکانسهایی که میخواهد منظورش را به صاحبانش برساند و نمیتواند.
فیلمساز توانسته با زوایای مناسب دوربین و تدوین هوشمندانه، احساسات سگی که صاحبش دچار غم، مرگ و مشکلات شده است را به مخاطب منتقل کند و حتی اگر از طرفداران حیوانات خانگی هم نباشید، از میانهی قصه بهراحتی میتوانید با «اِنزو» همزادپنداری کنید. دیالوگهای طنز مورداستفادهی او در هنگام صحبت ذهنی با مخاطب و دیگر شخصیتهای فیلم نیز باعث شده تا او به موجودی دوستداشتنی تبدیل شود.
شخصیتپردازی ضعیفی که میخواست تنها به نسخهی کتاب وفادار بماند
رابطهی بین «دنی» و «ایو» باورپذیر نیست. زوجی که هیچگونه کشمکشی یا اختلافنظری در میان آن دو به چشم نمیخورد. یک زندگی ساختگی که تنها در قصههای کودکانه به چشم میخورد و از این حیث درام را دچار ضعف میکند. بسیاری از شخصیتهای این فیلم فاقد شخصیتپردازی هستند، مانند دوستان «دنی» و یا پدر و مادر «ایو». اساسا حضور آنها نقشی جز پر کردن فضای فیلم و برداشت وفادارانهی فیلمنامهنویس از کتاب ندارد.
بازی والدین «ایو» یا به گفتهی «انزو»، دوقلوها (که این لفظ بهگونهای کمدی به آنها اطلاق میشود)، بهشدت ساختگی و غیرقابلباور است و این خود ناشی از ضعف در شخصیتپردازی است. پرداخت ضعیفی که در این حیطه انجام میگیرد آن دو را بهجز دیالوگ گویانی که «دنی» را دچار چالشهای بعد از مرگ همسر کردهاند، به اهمیت چندانی نمیرساند. آنها جناح مشخصی ندارند و باوجود اختلافنظری که با یکدیگر برای به دردسر انداختن دنی دارند، هیچگونه کنشی در میانشان به چشم نمیخورد که این بهخودیخود غیرواقعی به نظر میرسد.
مخاطب بهشدت منتظر روز دادگاه است اما از رخدادهای دادگاه جز تعلل مادر «ایو» و گذری سریع از وقایعی که میتوانست ضعف بازیگری را جبران کند نمیبینیم. پدر «ایو» به ناگاه با شرکت در جشن تولد نوهی خود دست دوستی را بهطرف «دنی» دراز میکند و ما بههیچعنوان به درک درستی از تغییر رفتار او نمیرسیم.
بازیگر نقش «دنی»، بار درام فیلم را به دوش میکشد
همانطور که میدانیم درام اساسا بر کشمکش و تناقض بین شخصیتهای فیلم استوار است. در این فیلم با اینکه ماهیت کشمش و اختلافنظرهای کاراکترها در نیمهی دوم فیلم و در مسئلهی حضانت زویی به پدربزرگ و مادربزرگ یا پدر رؤیاپرداز و مهربانش (که از سر اتفاق هیچوقت رفتار اشتباهی از او سر نمیزند و به پدرهای داستانهای کودکانه شباهت فراوانی دارد) به میان میآید، اما همچنان با ضعفهای بسیاری در پرداخت همراه است.
با اینحال، میلو ونتیمیگلیا در نقش «دنی» بهخوبی توانسته بود بار شخصیتپردازی فیلم را به دوش بکشد. او که این روزها با سریال «این ما هستیم» (This is us) برای سومین بار نامزد دریافت جایزهی اِمی شده است، در این فیلم نیز بهخوبی از پس نقش «دَنی» و پیچوخمهای قصهی او درآمده است. اگرچه مخاطب انتظار رابطهای عمیقتر بین او و «اِنزو» را میکشد، بااینحال این از توانمندی ونتیمیگلیا در اجرای آنچه فیلمنامه برای او در نظر گرفته کم نمیکند.
انسان بودن در نهایت نجاتدهنده است یا رنجآور؟
فیلم روایت غمگینی از انسان بودن را به تصویر میکشد. از زاویهی دید یک موجود بیرونی، گونهی انسان تا چه میزان غرق در مشکلات انسانی، از روابط و خانواده تا پول و شغل و علایق شخصیاش و ایجاد توازن میان آنهاست. با وجود زندگی جمعی، انسان امروزی تا چه اندازه تنهاست و میتواند هر آنچه دارد را به چشم برهمزدنی از دست بدهد و کاری از دستش برنیاید. در سکانسی که «اِنزو» به همراه «زویی» (دختر کوچک خانواده) در اتاق است و «زویی» میگوید:«دلم برای پدرم تنگ شده» و از «اِنزو» میپرسد «تو چی؟» و ما صدای افکار «اِنزو» را میشنویم که از اینکه انسان نیست و نمیتواند حرف بزند خوشحال است. چون نمیداند چه جوابی باید بدهد.
با وجود همهی این درد و رنجها، باز هم «اِنزو» دوست دارد انسان باشد و بعد از مرگ به شکل انسان به زمین برگردد. شاید به این دلیل که در نهایتِ تمام رنجها، انسان میتواند زندگیاش را نجات دهد و به سمت دلخواهاش هدایت کند. همانطور که «دَنی» در پایان به آرزویش که رانندگی در بزرگترین مسابقات فرمول یک جهان بود رسید و تبدیل به ستاره شد. همانطور که در سکانسی رو به «ایو» گفته بود: «من خالق سرنوشت خودمم، چیزی رو که بروز میدی پیش روته».
فیلم، فرم به خوبی در اختیار معنا و محتوا قرار گرفتهاست
معنایی که «انزو» بهعنوان سگی که زندگیاش را مرحلهای برای یادگیری انسان بودن سپری میکند و امید دارد پس از پایان آنچه باید آموخته باشد، به مرگ بپیوندد و در زندگی بعدی خود یک انسان باشد. انسانی که حال میتواند به جای پارس کردن در لحظات استیصال و تقلا با دیگران سخن بگوید و به گفتهی خود او، دست اطرافیان را با اطمینان در دستهایش بگیرد. او با معنای عشق، مرگ، فرزند، ترس و رویاهای انسانی آشنا میشود.
پیام «هنر مسابقه در باران» با دیالوگها و کنشهای «دنی» بهخوبی به مخاطب انتقال داده میشود. او یک راننده است، ریسک میکند و لحظه را میبیند. برای او باران فقط باران است. بارانی که بهوضوح کنایه از لحظات سخت زندگی بشری است و برای «انزو» این مهمترین برداشت از زندگی است.
او تنها یک سگ نیست، او سگیست که تمرین انسان بودن میکند و حتی میتواند نماد انسانی باشد که پس از دیدن مهمترین رخدادهای زندگی بشر، به یک دستآورد درونی در سالخوردگی رسیده است. چگونه زیستن و یا چگونه عبور کردن از دردهای احتمالی.
در صحنههای انتهایی فیلم زمانی که «دنی» درمییابد «انزو» به پایان عمر خود بهعنوان یک سگ نزدیک شده است، او را در کنار خود سوار اتومبیلی میکند و در جادهی پرپیچوخم بدون باران مشغول رانندگی میشود. این صحنه نماد مرگ و رهاییست و او از زندگی که مسابقهای برای آموختن بود، عبور کرده است.
«اِنزو»، نقش اول فیلم
شاید بهترین بازیگر و بهترین شخصیتپردازی در فیلم، به «انزو» تعلق میگیرد. او قادر به سخن گفتن نیست اما کنشمندترین کاراکتر فیلم است. برگهی دادگاه را میجود، کلاه زمستانی را به دندان میگیرد، «دنی» را به دویدن در زیر باران دعوت میکند، نیروی اهریمنی را درمییابد، برای نجات «ایو» تقلا میکند و بهگونهای باورپذیر با حوادث، همچون یک انسان دارای عواطف درگیر میشود و اینگونه است که مخاطب بهخوبی با او ارتباط برقرار میکند. او بیشتر از یک سگ معمولی است. این موضوعیست که خود «انزو» نیز در ابتدای فیلم و زمانی که «دنی» برای خرید او به زوج پیر مراجعه میکند به آن واقف است. او در جستوجوی معناست
«انزو» کاراکتری است که فیلم را از یکنواختی و کلیشههای مرگ، حضانت فرزند و بیماری لاعلاج یکی از زوجین که بهکرات در فیلمها تکرار شده و روندی قابل پیشبینی دارد، نجات میدهد. مخاطب بیش از اینکه نگران سرنوشت مسابقات «دنی»، بیماری «ایو» یا عروسکهای دریده شدهی «زویی» باشد، به «انزو» توجه نشان میدهد.
در صحنهای که «دنی» کلاه بافتنی را که در هارمونی رنگهایش زیبایی قابلتوجهی وجود ندارد به «ایو» هدیه میکند، صدای ناخودآگاه «انزو» را میشنویم که میگوید سگها نمیتوانند رنگها را بهخوبی تشخیص بدهند اما «دنی» نیز بهعنوان یک انسان در این زمینه ضعیف است. همین نکته توجه مخاطب را به سمت پیام فیلم معطوف میکند. انسان بودن چیزی بیشتر از دریافتهاییست که با نگاه کردن به ما اعطا میشود. مسئلهای که دارای اهمیت است، «دیدن» است. این را در صحنهای که «انزو» بهوقت دویدن، دچار سانحهای با اتومبیل پسرک جوانی میشود میبینیم. چگونه دیدن زندگی -که به خیابانی در زیر باران تقلیل یافته- چیزیست که حائز اهمیت است، نه نگریستن و در گرداب گذشته و آینده بودن.
«هنر مسابقه دادن زیر باران» را ببینیم
شاید اگر این فیلم پیچیدگیهایی بیشتری روی فیلمنامه اعمال میکرد یا شخصیتپردازی بهتری داشت، میتوانست مانند فیلمهایی همچون «هاچی، داستان یک سگ» در ذهنها ماندگار شود. با اینحال کارگردان بهخوبی توانسته مخاطب را دو ساعت با خود همراه کند، احساساتش را برانگیزد و حتی درنهایت اشکهایش را جاری کند. این فیلم از آن نمایشهایی است که شاید لازم باشد هرکس در طول زندگیاش حداقل یکبار آن را با تماشا بنشیند.
برای تماشا و دانلود فیلم سینمایی جدید دوبله / زیرنویس میتوانید به «گپ فیلم: مرجع دانلود فیلم و سریال» سر بزنید.