چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم بپذیریم که برای تولید محتوای مورد پسند جامعه می باید توجه ویژه ای به ذائقه بازیگوش، کودک مابانه و راحت طلب آن داشت و متاسفانه خروج از این مدار، محصولاتِ اجتماعی ما، از هنر و بیان گرفته تا کسب و کار و تبلیغ و برند را به کتابهای خاک گرفته ی گنجه ها پیوند خواهد زد. با یوکن همراه باشید و یادداشت امین کنزی[1]، یکی از فعالان حوزه کسب و کار را در این باره بخوانید.

در یک بعد از ظهر بارانی تهران و هیاهوی سیل ویرانگری که کشور را درمی‌نوردد، دلم خواست پس از سال‌ها به سیاق نوجوانی و اوان جوانی، ورقی بر تاریخ ادبیات فارسی و آثار درخشان آن بزنم و نگاهی بر آثار برگزیده شاعران تاریخ‌ساز کشورم داشته باشم. تاسف‌بار است که هیولایِ مهیب کسب و کار آن‌چنان وجودم را به اسارت گرفته که سال‌هاست چنین عملی برایم در ردیف بیهوده‌ترین کارها قرار گرفته و مدت‌هاست اگر مجالی هم در این انبوهِ گرفتاری‌های شغلی به دست آورده‌ام، آن را مجدانه صرف مطالعه و تمرین در حوزه مدیریت و موفقیت نموده‌ام.

به قصیده توفنده سیف فرغانی که آن را هنگام حمله مغولان سروده می‌رسم:

هـــم مــــرگ بـــر جــهان شـــما نیـــز بگذرد *** هم رونق زمان شما نیز بگذرد

آب اجـــل کـــه هـســت گلــوگــیر خاص و عام *** بر حلق و بر دهان شما نیز بگذرد

ای تــیــــغـــتان چـو نــیــزه بـــرای ستـم دراز *** این تیزی سِنان شما نیز بگذرد

چـون داد عـــادلـان به جـهان در، بقا نکرد *** بیداد ظالمان شما نیز بگذرد

در مملکت چو غُرّش شیران گذشت و رفت *** این عوعو سگان شما نیز بگذرد

 و این بخش از مثنوی مولانا که می گوید:
          

حق تعالی گر سماوات آفرید *** از برای دفع حاجات آفرید

هر کجا دردی، دوا آنجا رود *** هر کجا فقری، نوا آنجا رود

هر کجا مشکل، جواب آنجا رود *** هر کجا کشتیست، آب آنجا رود

آب کم جو تشنگی آور بدست *** تا بجوشد آبت از بالا و پست
 

همزمان در اتاق مجاور صدای فرزند بزرگ‌ترم را می‌شنوم که با برادر کوچکترش در رابطه با جدول‌ضرب کلنجار می‌رود و از این عبارت مرسوم بهره می‌برد: هف هلشتا...؟ مسأله ای برایم جالب می‌شود و پرسشی ذهنم را تسخیر می‌کند. صفحه کتاب را با انگشت اشاره نگه می‌دارم و کتاب را روی قفسه‌سینه می‌گذارم و به سقف کم نور شده‌ی اتاق خیره می‌شوم.

چطور می‌شود که یک عبارت بی‌معنی که هیچ سلیقه‌ی توسعه یافته‌ای در تولید آن به کار گرفته نشده، اینطور نسل‌به‌نسل و سینه‌به‌سینه منتقل می‌شود؟ خیلی نادر افرادی هستند که ممکن است آن‌را در همه لایه‌های مغز و حافظه کوتاه‌مدت و بلندمدت خود نداشته باشند. برعکس اگر در مورد هریک از ابیات مزبور با آن همه غنای اندیشه و هنر، پرسشی در جامعه مطرح و معمایی برای تکمیل یک مصرع و حتی یک کلمه آن ساخته شود، مطمئنا برای شمردن درصد پاسخهای درست نیازی به خسته کردن انگشتان دو دست هم نخواهد بود.

لابد آن یکی چیزی دارد که این یکی ندارد. حتما آن یکی به نیازی پاسخ می‌دهد که این یکی نمی‌دهد. این همه اختلاف آماری پایدار در طول دهه‌ها و شاید صده‌ها تصادفی که نمی‌شود. در کلنجار ذهنیِ مسأله به موضوعاتی می‌رسم که نمی‌دانم آ‌ن‌را «عارضه» بنامم یا «علت»! اما هرچه هست واقعیت حادث شده است.

همه انتخاب‌های ما محصول ارزش ها[2]ست. ارزش‌هایی که می‌تواند منشأ زیستی یا اجتماعی داشته باشد و یا نتیجه انگاره‌ها و نگرش‌های فردی انسان از زندگی باشد. تردیدی نیست که انسان‌های خردمند [3] امروزی در کشمکش بین این نیروهایِ متفاوت قدرتمند، کمتر و بیشتر درگیرند و برنده‌ی انتخاب، نیرویی است که برروان آدمی تسلط بیشتری دارد. بررسی این کشمکش نیروهای متضاد در نرم‌افزار زیستی انسان، موجب ایجاد طبقه‌بندی‌های متفاوتی توسط دانشمندان حوزه روانکاوی، روانشناسی، انسان‌شناسی و ایجاد مفاهیم متفاوتی از جمله نهاد، خود و فرا خود ، هوشیار و نیمه‌هوشیار و ناهوشیار[4] کودک و والد و بالغ [5] و غیره شده است اما به نظر می‌رسد ثمره جسمی آن، وجود حداقل سه مرکز فرماندهی در مغز انسان باشد. مغز خزندگان [6] که خلاصه فعالیتش اداره امورحیاتی بدن و اعضای آن است، مغز میانی یا سیستم لیمبیک [7] که احساسات ، عواطف و ترس‌های  ما را کنترل می‌کند و غشای بیرونی مغز یا نئوکورتکس [8] که لایه تمدن بشری است و آنچه ما اندیشه می‌نامیم هدایت می‌کند.  خلاصه حرفش این است که «ای برادر تو همان اندیشه‌ای [9]» درحالی‌که این‌طور نیست. بررسی تکوین زیستی انسان در طول هفتاد هزار سالی که از پیدایش نسل کنونی بشر می گذرد، موضوعی جذاب و مورد تمرکز زیست شناسان در دهه های اخیر بوده است اما آنچه به موضوع گفتگوی ما مربوط می شود، تا حد زیادی، جدال بین مغز احساسی و مغز منطقی ما می باشد.

هر چند مغز منطقی، پر سر و صداتر و پر هیاهو تر از سایر قسمت های آن است و طبیعی است که، تأثیرات آن را به عنوان مالک خرد و کلام بیشتر درک می کنیم، اما بررسی های اخیر حوزه نوروسانیس[10] به صورت علمی به اثبات رسانده است که اغلب انتخاب های ما تحت تأثیر مستقیم سیستم میانیِ مغز، قرار دارد و این سیستم است که  از طریق ترشحات بیوشیمیایی،[11]عملکردهای مغز منطقی ما را نیز تا حدود زیادی تحت تأثیر می گذارد. با این وصف عجیب نیست که سیستم آسایش طلب لیمبیک که وظیفه آن  در طول تاریخ مدیریت امنیت و آسایش انسان بوده است، «هف هلشتا» را با جدیت بیشتری انتخاب می کند چون با مزه است  و به ارزشِ شوخ طبعی ما کمک می کند. چون کاربردی در مدیریت حافظه دارد و به یاد سپردن جدول ضرب را تسهیل میکند و چون درک آن آسان است حتی اگر فاقد هرگونه معنای مشخص باشد. نتایج این راحت طلبی را در پدیده های اجتماعی به وفور می توان یافت.

فوتبالی که توجهات و علاقه مندیها، معطوف بازیکنان به اصطلاح دریبل زن و خوش تکنیک می شود و اعتنایی به پیچیدگی های عملکرد تیمی و سایر وجوه نمی شود، در رونق کسب و کار مشاوران مدیریت و موفقیتی که اراجیف بی پایه و اساس را تحویل خریداران ساده انگار می دهند و با ساختن رویاهای رنگی، کرور کرور مخاطب را به دنبال خود می کشند که حتی زندگی روزمره و شیوه صبحانه خوردن آنها را به تماشا بنشینند و در مقابل آن استادان و اندیشمندان عزلت گزیده ای که متحیرند چرا حرف حساب آنها خریداری ندارد و سینمایی گیشه که بخش اعظم دارائیهای این حوزه را هورت می کشد (هرچند وضع سینما در این خصوص اندکی بهتر از باقی امور است)، همه مثالهایی آشنا و تجربه شده است که از دید خوانندگان خردورز پوشیده نیست.

اما در عین حال اینطور نیست که عرصه زندگی جولانگاه ترکتازی بخشِ بازیگوش و راحت طلب وجود ما باشد. بلکه آنچه تمدن انسانی را شکل می دهد و رفته رفته خود را بر تصمیمات استراتژیک بشر حاکم می سازد، بخش خردورزانه وجود ماست و آن است که حتی اگر در کوتاه مدت مغلوبِ پرخاش و جسارت نظام احساسی ما باشد، در بلند مدت در حال شکل دهی سرنوشت جامعه انسانی است و شاید بتوان میزان خرد ورزی جامعه در سطوح مختلف آن و در امورِ متفاوت را عمیق ترین شاخص برای توسعه یافتگی آن قلمداد  کرد. بنابراین کم توجهی این بخش نیز آسیب های بلند مدتی بر پیکره سیستم اجتماعی و نمو و تعالی آن خواهد داشت.

جریان منازعه ی بین این نیروها آنقدر جدی است که به یکی از مولفه های مهمِ گردشِ جهتِ دینامیسمِ سیستمِ اجتماع بدل گشته است. عده ای خودآگاهانه یا ناخودآگاهانه در پی استفاده از نظام احساسی و راحت طلب دیگران و بهره برداری از آن به عنوان پایه توسعه اجتماعی خود و جلب توجهات و منابع اجتماعی به سوی خود هستند و گروه دیگر نیز بر طبلِ خردورزی و بسط اندیشه و فرهنگ حتی به قیمت از دست دادن قدرت و امکانات اجتماعی خود می کوبند. اثرات این تقابل در ایجاد جریانات معیوبی مانند شارلاتانیزم، پوپولیسم و از سوی دیگر افسردگی در جامعه ما قابل مشاهده است و شاید بخش مهمی از ریشه های مشکلات روانی وسیع و مورد اشاره وزیر محترم بهداشت را شکل می دهد. [12]

راهکار کلاسیک حل این معضل (که دست کارگردانان و برنامه ریزان فرهنگی کشور را می بوسد) ایجاد نهادهای کاردان و مورد اعتمادِ عمومی جامعه در حوزه های متفاوت است. به گونه ای که در مواردی که بخشهایی از جامعه حتی قادر به درک جزئیات امور نباشند، چیرگیِ قدرتِ اعتماد، بتواند آنها را به سوی انتخابهای عمیقتر سوق بدهد. به عنوان مثال اگر استاد شجریان در جایگاه اظهار نظر در خصوص قابلیتهای یک خواننده باشد، بخش زیادی از جامعه به این انتخاب اعتماد نموده و از آن پیروی می نمایند. چرا که به کاردانی ایشان اعتقاد و به سلامت او اعتماد دارند. در چنین حالتی ذائقه ی فرهنگی-فکری جامعه به تدریج و در خلال تجربه تغییر خواهد کرد و قدرت درک اجتماع به راحت طلبیِ آن فائق خواهد آمد.

اما در کوتاه مدت چه بخواهیم و چه نخواهیم مجبوریم بپذیریم که برای تولید محتوای مورد پسند جامعه می باید توجه ویژه ای به ذائقه بازیگوش، کودک مابانه و راحت طلب آن داشت و متاسفانه خروج از این مدار، محصولاتِ اجتماعی ما، از هنر و بیان گرفته تا کسب و کار و تبلیغ و برند را به کتابهای خاک گرفته ی گنجه ها پیوند خواهد زد و می باید خودمان و اخلافمان منتظر بمانیم که شاید دستی از آستین برآید و مکاشفه ای ملاطفت آمیز در احوال ما به خرج دهد.

شاید تنها راهی که مانع ظلم به خود و ظلم به جامعه باشد، یکی به نعل و یکی به میخ زدن باشد و شاید هم همزمان به هر دو. نمی دانم. اما آنچه بر نگارنده روشن است اینکه چه بر ما مطلوب باشد چه خیر، مانند گرگ و میش فضای اکنون این اتاق، رنگ واقعی کنونی جامعه ما چنین است. آری اینچنین است برادر:

«هف هلشتا، پلنگ و شیش تا»

پی‌نوشت:

1. اینستاگرام : mba_dental_ir

2. Value: مفهوم ارزش از دیدگاه اجتماعی به دیدگاه هایی برمیگردد که افراد، خود و دیگران را بر مبنای آن قضاوت میکنند و هدفهای انسان را شکل میدهند. برای توصیف کامل این مفهوم به کتاب «آناتومی جامعه» نوشته دکتر فرمرز رفیع پور مراجعه کنید.

3. انسان خردمند: عنوان بکار گرفته شده در نامیدن نسل کنونی بشر، توسط یووال نوح هراری در کتابی با همین نام

4. اساس نظریه فروید، پایه گذار علم روانکاوی

5.اساس نظریه اریک برن، پایه‌گذار نظریه تحلیل رفتار متقابل

6. brain stem یا ساقه مغز

7. limbic system

8. Neo Cortex

9. «ای برادر تو همان اندیشه ای ، ما بقی تو استخوان و ریشه ای»،  مولانا ،  مثنوی معنوی

10. Neuroscience (نوروساینس): دانش بین رشته ای از آناتومی سیستم عصبی، بیولوژی سیستم عصبی، روانشناسی و روانپزشکی بر اساس تکنیکهای تصویربرداری از مغزمانند الکتروانسفالوگرافی به چگونگی عملکرد مغز در امور متفاوت میپردازد.

11. گردش ناقلهای شیمیایی در مغز مانند دوپامین و سروتونین که بخشهای متفاوت مغز و تصمیم گیری آنرا هدایت میکنند.

12. وزیر بهداشت: «ایران یکی از جوامع افسرده دنیاست" ، جامعه خبری الف 25 ، اسفند 1397