هر کسی از هنرمند گرفته تا مردم عادی حتماً تا کنون نام میکل آنژ را شنیده است. این هنرمند نابغه دوران رنسانس ایتالیا از ستونهای مهم تاریخ هنر به شمار میرود. میکل آنژ بدون شک یکی از الهام بخشترین و با استعدادترین هنرمندان در تاریخ مدرن است. در طی زندگی او دنیای غرب یکی از مهمترین دوران تغییرات خود را پشت سر میگذاشت. رنسانس شاهد تغییراتی در همهی جنبههای زندگی و فرهنگ همراه با اصلاحاتی قابل توجه در دنیای مذهب، سیاست و باورهای علمی بود. میکل آنژ از جمله مشتاقترین مدافعان این فلسفهی جدید به شمار میرفت و انرژی فراوان او در کارش، احوالات جامعه معاصرش را منعکس میکرد. او موفق شد سطح بالای مهارت تکنیکال خود را با تخیل غنی هنرمندانهاش ترکیب کرده و شکلی کامل از هارمونی زیبایی شناسانه و دقت آناتومی را با کارهایش در دوره اوج رنسانس به جامعهی هنری هدیه کند. با یوکن همراه باشید.
میکل آنژ در 6 مارس سال 1475 در توسکانی متولد شد. او اولین هنرمندی بود که در دوران زندگیاش به شهرت و اعتبار بسیار دست یافت. همچنین او اولین هنرمند غربی است که زندگی نامهاش در زمان حیاتش منتشر شد. او و لئوناردو داوینچی دو چهرهی سرشناس و برجسته با شخصیتهای والا بودند که نگاههایی بسیار متفاوت و متضاد به هنر داشتند اما به هر صورت درک عمیقی بین آنها وجود داشت. در سن 6 سالگی میکل آنژ را برای تحصیل به فلورانس فرستادند، اما او هیچ علاقهای به مدرسه نشان نداد و بیشتر ترجیح میداد نقاشان کلیساهای نزدیک را تماشا و از آنها طراحی کند. پدر میکل آنژ خیلی زود متوجه بیمیلی او به کسب و کار خانوادگی شد و با فرستادن وی نزد گیرلاندایو (Ghirlandaio) با کارآموزیاش در زمینه نقاشی موافقت کرد. در آن زمان میکل آنژ 13 سال داشت. او تنها یک سال در این کارگاه کار کرد و سپس به کاخ حکمران فلورانسی، لورنزوی بزرگ از خاندان بانفوذ مدیچی (Medici) نقل مکان کرد تا مجسمهسازیِ کلاسیک را در باغهای مدیچی فرابگیرد. در این زمان میکل آنژ توانست از نزدیک شاهد هنرمندان شاخص قرون گذشته باشد و شاهکارهای باستانی یونان و رم را تماشا کند. این موقعیت امکان ملاقات با هنرمندان زندهی آن دوران، فیلسوفها، نویسندگان و متفکران بزرگ را هم برایش فراهم آورد. بعد از این دورهی آموزشی او میتوانست به صورت حرفهای از فرم بدن انسان و مدل زنده طراحی یا آناتومی را به خوبی بررسی کند. کلیسای کاتولیک به میکل آنژ اجازه ویژهای برای مطالعه جسد انسان برای یادگیری آناتومی داد اما این برخورد با اجساد، وضعیت سلامت او را به خطر انداخت.
بعد از مرگ لورنزو مدیچی، میکل آنژ باغ را ترک کرد و کمی بعد از روی کار آمدن ساوونارولا (Savonarola) و اخراج مدیچیها از فلورانس، تغییرات بزرگی برای این هنرمند جوان اتفاق افتاد. بعد از بازگشت کوتاهی به خانهی پدری، میکل آنژ فلورانس را در دوران تغییرات سیاسیاش ترک و ارتباط خود را با حامیانش یعنی مدیچیها حفظ کرد و ابتدا به ونیز و سپس به بولونیا رفت.
در بولونیا، میکل آنژ کارش را به عنوان یک مجسمهساز ادامه داد. او سه مجسمه برای زیارتگاه «دومینیک مقدس» ساخت و کماکان بهشدت تحت تأثیر عتیقههای کلاسیک بود. میکل آنژ حتی درگیر نقشهای برای جا زدن یکی از مجسمههایش به عنوان یک اثر عتیقه شد. اگر چه کاردینالی که آن را خریده بود از این حقه باخبر شد اما کیفیت مجسمه به قدری او را تحت تأثیر قرار داد که از هنرمند برای اقامت در رم دعوت کرد.
میکل آنژ در سال 1496 وارد رم شد و در آن زمان تنها 21 سال داشت. در همان سال بود که مجسمه معروف خود یعنی «پیِتا» را ساخت. این مجسمه در حال حاضر در سنت پیتر واتیکان نگهداری میشود. او خود شخصاً برای انتخاب مرمر این مجسمه حضور داشت و بسیاری اعتقاد داشتند که با یک نگاه میتواند مجسمه تمام شده را در بلوک سنگی ببیند. میکل آنژ جوان اکنون در اوج قدرت خلاقهی خود به سر میبرد و در سال 1504 در فلورانس، مجسمه معروف خود یعنی داوود را به پایان رساند. داوود که در لحظه تصمیم به جنگ با جالوت به تصویر کشیده شده نمادی از آزادی فلورانس است. گفته میشود این مجسمه شاهکاری از خط و فرم است.
میکل آنژ سفارشهای بسیاری شامل مجسمه و نقاشی را در دوران اقامتش در فلورانس پذیرفت ولی بسیاری از آنها در سال 1505 که مجبور شد به رم بازگردد، نیمهکاره ماندند. در آن زمان او باید روی مقبره پاپ ژولیوس دوم کار میکرد. قرار بود این سفارش تا پنج سال بعد به پایان برسد اما با حساب وقفههای زیاد، این پروژه 40 سال به طول انجامید و گویی هرگز به نظر خود هنرمند تمام شده و راضی کننده نبود. خوشبختانه میکل آنژ در این زمان برخی از بهترین آثارش را نیز به پایان رساند که از میانشان میتوانیم به نقاشی سقف نمازخانه «سیستین» اشاره کنیم. این نقاشی سقفی بزرگ بیش از سیصد فیگور و پانصد متر مربع مساحت دارد. این شاهکار تاریخی 4 سال از وقت هنرمند را به خود اختصاص داد و بیشتر تصویرهای آن به آفرینش آدم ارتباط دارند. تصویرِ دست دراز شدهی خدا به سمت آدم، یکی از معروفترین تصاویر رنسانسی است که تاکنون تقلیدهای بسیاری از روی آن انجام شده است.
فیگورهای در هم پیچیده و رنگهای زنده نقاشی نمازخانه سیستین، در کنار مجسمههایی با فرمهای پیچ خورده، نقش مهمی در تولد یک جنبش هنری کامل ایفا کردند. مَنِریسم (Mannerism) یا شیوهگرایی بیشتر از کارهای میکل آنژ مشتق شد که در آن بدن انسان به شیوهای ایدهآلی به تصویر کشیده میشد. همچنین میتوان آن را با ویژگیهایی مانند ترکیب بندیهای پیچیده، هوشمندانه و استفادهی غیرطبیعی از رنگهای درخشان تعریف کرد. هنرمند برجستهی دیگری از رنسانس به نام «رافائل» نیز تحت تأثیر شدید میکل آنژ بود و بعدها تاثیر وی روی نقاشان سقفی دورهی باروک هم به چشم میخورد. تأثیری که این هنرمند برجسته روی هنر قرون گذشته داشت بسیار چشمگیر بود که به واقع از او یک نابغه و یک مرد رنسانسی کامل ساخت.
اگر چه میکل آنژ به ساخت مجسمه و کشیدن نقاشی ادامه داد، اما بعد از فشار زیاد فیزیکی حین نقاشی نمازخانه سیستین، تمرکز خود را روی معماری گذاشت. او سفارش مقبره ژولیوس دوم را که پاپ به خاطر سفارش سیستین متوقفش کرده بود، تا دهههای بعد هم ادامه داد. میکل آنژ نمازخانه «مدیچی»ها و کتابخانه «لورنتیِن» را نیز طراحی کرد تا مجموعه کتابهای مدیچیها را در آن نگهداری کنند. این بناها نقطه عطفی در تاریخ معماری به شمار میروند. البته تاج افتخار این هنرمند در عرصه معماری با پروژه کلیسای سنت پیتر در سال 1546 به او اهدا شد.
میکل آنژ در 18 فوریه سال 1564 تنها چند هفته پیش از تولد هشتاد و نه سالگیاش در شهر رم درگذشت. یکی از اقوامش پیکر او را به فلورانس برد. در آنجا مردم او را به عنوان «پدر و استاد تمامی هنرها» میشناختند. او به درخواست خودش در کلیسای سانتا کروچه (Santa Croce) دفن شد.
هر کسی از هنرمند گرفته تا مردم عادی حتماً تا کنون نام میکل آنژ را شنیده است. این هنرمند نابغه دوران رنسانس ایتالیا از ستونهای مهم تاریخ هنر به شمار میرود. میکل آنژ بدون شک یکی از الهام بخشترین و با استعدادترین هنرمندان در تاریخ مدرن است. در طی زندگی او دنیای غرب یکی از مهمترین دوران تغییرات خود را پشت سر میگذاشت. رنسانس شاهد تغییراتی در همهی جنبههای زندگی و فرهنگ همراه با اصلاحاتی قابل توجه در دنیای مذهب، سیاست و باورهای علمی بود. میکل آنژ از جمله مشتاقترین مدافعان این فلسفهی جدید به شمار میرفت و انرژی فراوان او در کارش، احوالات جامعه معاصرش را منعکس میکرد. او موفق شد سطح بالای مهارت تکنیکال خود را با تخیل غنی هنرمندانهاش ترکیب کرده و شکلی کامل از هارمونی زیبایی شناسانه و دقت آناتومی را با کارهایش در دوره اوج رنسانس به جامعهی هنری هدیه کند. با یوکن همراه باشید.
میکل آنژ در 6 مارس سال 1475 در توسکانی متولد شد. او اولین هنرمندی بود که در دوران زندگیاش به شهرت و اعتبار بسیار دست یافت. همچنین او اولین هنرمند غربی است که زندگی نامهاش در زمان حیاتش منتشر شد. او و لئوناردو داوینچی دو چهرهی سرشناس و برجسته با شخصیتهای والا بودند که نگاههایی بسیار متفاوت و متضاد به هنر داشتند اما به هر صورت درک عمیقی بین آنها وجود داشت. در سن 6 سالگی میکل آنژ را برای تحصیل به فلورانس فرستادند، اما او هیچ علاقهای به مدرسه نشان نداد و بیشتر ترجیح میداد نقاشان کلیساهای نزدیک را تماشا و از آنها طراحی کند. پدر میکل آنژ خیلی زود متوجه بیمیلی او به کسب و کار خانوادگی شد و با فرستادن وی نزد گیرلاندایو (Ghirlandaio) با کارآموزیاش در زمینه نقاشی موافقت کرد. در آن زمان میکل آنژ 13 سال داشت. او تنها یک سال در این کارگاه کار کرد و سپس به کاخ حکمران فلورانسی، لورنزوی بزرگ از خاندان بانفوذ مدیچی (Medici) نقل مکان کرد تا مجسمهسازیِ کلاسیک را در باغهای مدیچی فرابگیرد. در این زمان میکل آنژ توانست از نزدیک شاهد هنرمندان شاخص قرون گذشته باشد و شاهکارهای باستانی یونان و رم را تماشا کند. این موقعیت امکان ملاقات با هنرمندان زندهی آن دوران، فیلسوفها، نویسندگان و متفکران بزرگ را هم برایش فراهم آورد. بعد از این دورهی آموزشی او میتوانست به صورت حرفهای از فرم بدن انسان و مدل زنده طراحی یا آناتومی را به خوبی بررسی کند. کلیسای کاتولیک به میکل آنژ اجازه ویژهای برای مطالعه جسد انسان برای یادگیری آناتومی داد اما این برخورد با اجساد، وضعیت سلامت او را به خطر انداخت.
بعد از مرگ لورنزو مدیچی، میکل آنژ باغ را ترک کرد و کمی بعد از روی کار آمدن ساوونارولا (Savonarola) و اخراج مدیچیها از فلورانس، تغییرات بزرگی برای این هنرمند جوان اتفاق افتاد. بعد از بازگشت کوتاهی به خانهی پدری، میکل آنژ فلورانس را در دوران تغییرات سیاسیاش ترک و ارتباط خود را با حامیانش یعنی مدیچیها حفظ کرد و ابتدا به ونیز و سپس به بولونیا رفت.
در بولونیا، میکل آنژ کارش را به عنوان یک مجسمهساز ادامه داد. او سه مجسمه برای زیارتگاه «دومینیک مقدس» ساخت و کماکان بهشدت تحت تأثیر عتیقههای کلاسیک بود. میکل آنژ حتی درگیر نقشهای برای جا زدن یکی از مجسمههایش به عنوان یک اثر عتیقه شد. اگر چه کاردینالی که آن را خریده بود از این حقه باخبر شد اما کیفیت مجسمه به قدری او را تحت تأثیر قرار داد که از هنرمند برای اقامت در رم دعوت کرد.
میکل آنژ در سال 1496 وارد رم شد و در آن زمان تنها 21 سال داشت. در همان سال بود که مجسمه معروف خود یعنی «پیِتا» را ساخت. این مجسمه در حال حاضر در سنت پیتر واتیکان نگهداری میشود. او خود شخصاً برای انتخاب مرمر این مجسمه حضور داشت و بسیاری اعتقاد داشتند که با یک نگاه میتواند مجسمه تمام شده را در بلوک سنگی ببیند. میکل آنژ جوان اکنون در اوج قدرت خلاقهی خود به سر میبرد و در سال 1504 در فلورانس، مجسمه معروف خود یعنی داوود را به پایان رساند. داوود که در لحظه تصمیم به جنگ با جالوت به تصویر کشیده شده نمادی از آزادی فلورانس است. گفته میشود این مجسمه شاهکاری از خط و فرم است.
میکل آنژ سفارشهای بسیاری شامل مجسمه و نقاشی را در دوران اقامتش در فلورانس پذیرفت ولی بسیاری از آنها در سال 1505 که مجبور شد به رم بازگردد، نیمهکاره ماندند. در آن زمان او باید روی مقبره پاپ ژولیوس دوم کار میکرد. قرار بود این سفارش تا پنج سال بعد به پایان برسد اما با حساب وقفههای زیاد، این پروژه 40 سال به طول انجامید و گویی هرگز به نظر خود هنرمند تمام شده و راضی کننده نبود. خوشبختانه میکل آنژ در این زمان برخی از بهترین آثارش را نیز به پایان رساند که از میانشان میتوانیم به نقاشی سقف نمازخانه «سیستین» اشاره کنیم. این نقاشی سقفی بزرگ بیش از سیصد فیگور و پانصد متر مربع مساحت دارد. این شاهکار تاریخی 4 سال از وقت هنرمند را به خود اختصاص داد و بیشتر تصویرهای آن به آفرینش آدم ارتباط دارند. تصویرِ دست دراز شدهی خدا به سمت آدم، یکی از معروفترین تصاویر رنسانسی است که تاکنون تقلیدهای بسیاری از روی آن انجام شده است.
فیگورهای در هم پیچیده و رنگهای زنده نقاشی نمازخانه سیستین، در کنار مجسمههایی با فرمهای پیچ خورده، نقش مهمی در تولد یک جنبش هنری کامل ایفا کردند. مَنِریسم (Mannerism) یا شیوهگرایی بیشتر از کارهای میکل آنژ مشتق شد که در آن بدن انسان به شیوهای ایدهآلی به تصویر کشیده میشد. همچنین میتوان آن را با ویژگیهایی مانند ترکیب بندیهای پیچیده، هوشمندانه و استفادهی غیرطبیعی از رنگهای درخشان تعریف کرد. هنرمند برجستهی دیگری از رنسانس به نام «رافائل» نیز تحت تأثیر شدید میکل آنژ بود و بعدها تاثیر وی روی نقاشان سقفی دورهی باروک هم به چشم میخورد. تأثیری که این هنرمند برجسته روی هنر قرون گذشته داشت بسیار چشمگیر بود که به واقع از او یک نابغه و یک مرد رنسانسی کامل ساخت.
اگر چه میکل آنژ به ساخت مجسمه و کشیدن نقاشی ادامه داد، اما بعد از فشار زیاد فیزیکی حین نقاشی نمازخانه سیستین، تمرکز خود را روی معماری گذاشت. او سفارش مقبره ژولیوس دوم را که پاپ به خاطر سفارش سیستین متوقفش کرده بود، تا دهههای بعد هم ادامه داد. میکل آنژ نمازخانه «مدیچی»ها و کتابخانه «لورنتیِن» را نیز طراحی کرد تا مجموعه کتابهای مدیچیها را در آن نگهداری کنند. این بناها نقطه عطفی در تاریخ معماری به شمار میروند. البته تاج افتخار این هنرمند در عرصه معماری با پروژه کلیسای سنت پیتر در سال 1546 به او اهدا شد.
میکل آنژ در 18 فوریه سال 1564 تنها چند هفته پیش از تولد هشتاد و نه سالگیاش در شهر رم درگذشت. یکی از اقوامش پیکر او را به فلورانس برد. در آنجا مردم او را به عنوان «پدر و استاد تمامی هنرها» میشناختند. او به درخواست خودش در کلیسای سانتا کروچه (Santa Croce) دفن شد.