{ "title": "زندگینامه تصویری محمدعلی جمال‌زاده، پدر داستان کوتاه زبان فارسی", "media": { "type": "mp4", "link": { "720p": "http://core.ucan.ir/api/file/getbyid/17986", "640p": "http://core.ucan.ir/api/file/getbyid/17985", "480p": "http://core.ucan.ir/api/file/getbyid/17984", "320p": "http://core.ucan.ir/api/file/getbyid/17983" } }, "subtitles": [], "info": { "target": "#" } }

زندگینامه تصویری محمدعلی جمال‌زاده، پدر داستان کوتاه زبان فارسی

امتیاز مطلب: 83%

محمدعلی جمالزاده فرزند سید جمال الدین واعظ اصفهانی در 23 دی 1270 در محله بیدآباد اصفهان چشم به جهان گشود. او در چهار سالگی الفبا را نزد زن دایی اش که زنی با سواد بود آموخت و بعد او را به مکتب فرستادند. اما طبع لطیف او با مکتب و فلک شدن سازگار نبود و سرانجام مادرش او را در بازار به میرزا حسن صحاف سپرد تا هم شاگردی کند و هم با سواد شود. او خودش میگوید همانجا بوده که معنی خواندن و نوشتن و سواد را فهمیده. ده ساله که شده بود هر از گاهی با پدرش به مجلس وعظ در شهرهای مختلف می رفت و پدرش سرانجام او را در  دوازده سالگی به بیروت فرستاد تا در مدرسه‌ای که به دست کشیش‌های لازاری اداره می‌شود ادامه تحصیل دهد و آنجا اولین نشانه های قریحه نویسندگی اش با نوشتن در روزنامه دیواری مدرسه بروز پیدا میکند. برای مشاهده این ویدیو با ما در یوکن همراه شوید.

پدرش ملقب به صدر المحققین از خانواده ی صدر و از تباری لبنانی از رهبران جنبش مشروطه بود که بعد از بمباران مجلس توسط محمدعلی شاه قاجار به قصد گریز به نجف راهی همدان شد که آنجا یکی از دوستانش او را لو داد و سرانجام در بروجرد به دست امیر افخم حاکم بروجرد و به حکم محمدعلی شاه کشته شد. محمدعلی که متوجه وضع آشفته ایران شده بود و در تاثر از دست دادن پدرش و شرایط اختناق در ایران تصمیم گرفت به ایران باز نگردد و از بیروت به اروپا برود.  بنابر این جمالزاده را «پدر داستان کوتاه زبان فارسی» می‌دانند. در اصل واقع‌گرایی در ادبیات فارسی با حضور او در این عرصه برابر است. او در سال 1910 به لوزان فرانسه رفت در حالی که حمایت مالی خانواده اش قطع شده بود و حتی گاهی پول خریدن تمبر برای ارسال نامه به خانواده اش را هم نداشت.

بعد از یکسال به دیژون رفت و از دانشگاه آنجا مدرک حقوق گرفت. اولین فعالیت های او در زمینه نوشتن در همکاری با مجله ی ایرانیان مقیم برلن موسوم به کاوه بود که در آنجا مقالاتی با اسم مستعار شاهرخ مینوشت. همزمان با جنگ جهانی او به همراه تنی چند از ایرانیان در کمیته ملی یون به رهبری سیدحسن تقی زاده به فعالیت علیه انگلیس و روسیه برخاست و تا تعطیل نشدن مجله کاوه با سید حسن همکاری داشت. با تعطیلی مجله کاوه،‌ در سال 1299  او به خدمت سفارت ایران در برلین درمی‌آید و حدود هشت سال مشغول این کار می‌شود. در همین ایام سرپرستی محصلین ایرانی در خارج از کشور را نیز به‌عهده می‌گیرد. جمال‌زاده از سال 1310 به ژنو می‌رود و تا زمان بازنشستگی در سال 1335 به ‌عنوان کارمند دفتر بین‌المللی کار وابسته به جامعه‌ ملل به فعالیت خود ادامه می‌دهد. او در خاطراتش می‌گوید زمانی که پدرش از او و سه برادرش می پرسیده که در ابرهای آسمانی چه اشکالی را میبنند اولین جرقه ها برای گسترش تخیل او زده شده  است.

محمدعلی جمالزاده نویسنده، داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، مترجم، منتقد ادبی، پژوهش‌گر و محقق و فعال سیاسیست. ایرج افشار پژوهشگر معاصر عقیده دارد که دانشگاه واقعی جمالزاده دوره همکاریش با مجله کاوه در برلن بود به طوری که در آن  مدت با راه و روش تحقیق به‌سبک اروپایی آشنا می‌شود و مقدمات پژوهشگری و مقاله‌نویسی را در همین ایام فرامی‌گیرد. او در مجموع حدودا سیزده سال از عمرش را در ایران سپری کرد و نود و سه سال را بیرون از کشور به‌سر برد؛ اما همیشه دلش برای ایران می‌تپید و پیوسته کتاب فارسی می‌خواند. به دوستان ایرانی‌اش نامه می‌نوشت و همه نوشته‌ها و آثارش درباره ایران و به زبان فارسی است. به عنوان مثال میتوان اشاره کرد به کتاب نامه‌های‌ ژنو که حاوی نامه‌های جمال‌زاده به افشار است و توسط انتشارات سخن منتشر شده است.

جمال‌زاده نویسنده پرکاری بود که نخستین مجموعه داستان‌های کوتاه او با عنوان یکی بود و یکی نبود در سال 1300 شمسی در برلن به‌چاپ رسید. کتابی که به‌اعتقاد بسیاری، راه نوشتن داستان کوتاه به سبک جدید و ساده غربی را باز کرد. زبان داستان‌های جمال‌زاده ساده و آکنده از اصطلاحات عامیانه و مَثل‌هاست. طنزی تلخ دارد که با آن معایب و خصلت‌های ناپسند ایرانیان را برشمرده و آن را عمده‌ترین مانع در مسیر پیشرفت آنان می‌داند. فارسی شکر است، دارالمجانین، سر و ته یک کرباس و تلخ و شیرین از جمله مشهورترین آثار او در حوزه ادبیات داستانی است. تاریخ روابط روس با ایران، پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی، قصه قصه‌ها، بانگ نای، فرهنگ لغات عوامانه، طریقه نویسندگی و داستان‌سرایی، سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی و اندک آشنایی با حافظ از جمله آثار دیگر او در زمینه سیاست و ادبیات به‌شمار می‌رود. پیش از او داستان ها جملاتی مطول و غامض داشتند و می ‌توان جمالزاده را فردی دانست که این قائده را می شکند و راهی نو باز میکند. از آنجا که جمال‌زاده با زبان‌های فرانسه و آلمانی آشنایی کامل داشت بین سالهای 1300 تا 1357 آثاری از بِرناردَن دوسَن پی‌یر، شیلر، مولیر، ایبسِن، گوبینو و شمار دیگری را به فارسی برگرداند. از جمله افتخارات دیگر او میتوان به نامزد شدن برای جایزه نوبل و دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه تهران اشاره کرد.

 او در طول زندگی اش دو بار ازدواج کرد یکبار در سال 1291 با ژوزفین یکی از هم دانشگاهی هایش و بار دیگر در سال 1310 با مارگارت (EGERT) اگرت ولی صاحب فرزندی نشد و در نهایت در 17 آبان 1376 در آسایشگاه سالمندان در ژنو درگذشت . او بعد از جلسه ای که اولین داستانش را در حضور افرادی همچون محمد قزوینی و سید حسن تقی زاده میخواند میگوید: شویق بزرگوارانه سرورهای محترم به‌جایی رسید که در همان شب و همان ساعت مهر قطعی و دائمی نویسندگی بر دامن سرنوشت من زده شد و در سایه عنایت آمیخته به دلالت و هدایت آنها نویسنده از آب درآمدم و از آن تاریخ به‌بعد... این دو انیس و مؤنس روسفید و روسیاه یعنی قرطاس و قلم دست از سرم برنداشته‌اند و اطمینان دارم که تا به لب گور همراه و هم‌رکابم خواهند بود» و البته همانطور که خود او گفته بود او تا پایان عمر دست از نوشتن برنداشت.
 

  • نظرات
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است

کد امنیتی فرم ثبت دیدگاه
امتیاز مطلب: 78%

محمدعلی جمالزاده فرزند سید جمال الدین واعظ اصفهانی در 23 دی 1270 در محله بیدآباد اصفهان چشم به جهان گشود. او در چهار سالگی الفبا را نزد زن دایی اش که زنی با سواد بود آموخت و بعد او را به مکتب فرستادند. اما طبع لطیف او با مکتب و فلک شدن سازگار نبود و سرانجام مادرش او را در بازار به میرزا حسن صحاف سپرد تا هم شاگردی کند و هم با سواد شود. او خودش میگوید همانجا بوده که معنی خواندن و نوشتن و سواد را فهمیده. ده ساله که شده بود هر از گاهی با پدرش به مجلس وعظ در شهرهای مختلف می رفت و پدرش سرانجام او را در  دوازده سالگی به بیروت فرستاد تا در مدرسه‌ای که به دست کشیش‌های لازاری اداره می‌شود ادامه تحصیل دهد و آنجا اولین نشانه های قریحه نویسندگی اش با نوشتن در روزنامه دیواری مدرسه بروز پیدا میکند. برای مشاهده این ویدیو با ما در یوکن همراه شوید.

پدرش ملقب به صدر المحققین از خانواده ی صدر و از تباری لبنانی از رهبران جنبش مشروطه بود که بعد از بمباران مجلس توسط محمدعلی شاه قاجار به قصد گریز به نجف راهی همدان شد که آنجا یکی از دوستانش او را لو داد و سرانجام در بروجرد به دست امیر افخم حاکم بروجرد و به حکم محمدعلی شاه کشته شد. محمدعلی که متوجه وضع آشفته ایران شده بود و در تاثر از دست دادن پدرش و شرایط اختناق در ایران تصمیم گرفت به ایران باز نگردد و از بیروت به اروپا برود.  بنابر این جمالزاده را «پدر داستان کوتاه زبان فارسی» می‌دانند. در اصل واقع‌گرایی در ادبیات فارسی با حضور او در این عرصه برابر است. او در سال 1910 به لوزان فرانسه رفت در حالی که حمایت مالی خانواده اش قطع شده بود و حتی گاهی پول خریدن تمبر برای ارسال نامه به خانواده اش را هم نداشت.

بعد از یکسال به دیژون رفت و از دانشگاه آنجا مدرک حقوق گرفت. اولین فعالیت های او در زمینه نوشتن در همکاری با مجله ی ایرانیان مقیم برلن موسوم به کاوه بود که در آنجا مقالاتی با اسم مستعار شاهرخ مینوشت. همزمان با جنگ جهانی او به همراه تنی چند از ایرانیان در کمیته ملی یون به رهبری سیدحسن تقی زاده به فعالیت علیه انگلیس و روسیه برخاست و تا تعطیل نشدن مجله کاوه با سید حسن همکاری داشت. با تعطیلی مجله کاوه،‌ در سال 1299  او به خدمت سفارت ایران در برلین درمی‌آید و حدود هشت سال مشغول این کار می‌شود. در همین ایام سرپرستی محصلین ایرانی در خارج از کشور را نیز به‌عهده می‌گیرد. جمال‌زاده از سال 1310 به ژنو می‌رود و تا زمان بازنشستگی در سال 1335 به ‌عنوان کارمند دفتر بین‌المللی کار وابسته به جامعه‌ ملل به فعالیت خود ادامه می‌دهد. او در خاطراتش می‌گوید زمانی که پدرش از او و سه برادرش می پرسیده که در ابرهای آسمانی چه اشکالی را میبنند اولین جرقه ها برای گسترش تخیل او زده شده  است.

محمدعلی جمالزاده نویسنده، داستان‌نویس، روزنامه‌نگار، مترجم، منتقد ادبی، پژوهش‌گر و محقق و فعال سیاسیست. ایرج افشار پژوهشگر معاصر عقیده دارد که دانشگاه واقعی جمالزاده دوره همکاریش با مجله کاوه در برلن بود به طوری که در آن  مدت با راه و روش تحقیق به‌سبک اروپایی آشنا می‌شود و مقدمات پژوهشگری و مقاله‌نویسی را در همین ایام فرامی‌گیرد. او در مجموع حدودا سیزده سال از عمرش را در ایران سپری کرد و نود و سه سال را بیرون از کشور به‌سر برد؛ اما همیشه دلش برای ایران می‌تپید و پیوسته کتاب فارسی می‌خواند. به دوستان ایرانی‌اش نامه می‌نوشت و همه نوشته‌ها و آثارش درباره ایران و به زبان فارسی است. به عنوان مثال میتوان اشاره کرد به کتاب نامه‌های‌ ژنو که حاوی نامه‌های جمال‌زاده به افشار است و توسط انتشارات سخن منتشر شده است.

جمال‌زاده نویسنده پرکاری بود که نخستین مجموعه داستان‌های کوتاه او با عنوان یکی بود و یکی نبود در سال 1300 شمسی در برلن به‌چاپ رسید. کتابی که به‌اعتقاد بسیاری، راه نوشتن داستان کوتاه به سبک جدید و ساده غربی را باز کرد. زبان داستان‌های جمال‌زاده ساده و آکنده از اصطلاحات عامیانه و مَثل‌هاست. طنزی تلخ دارد که با آن معایب و خصلت‌های ناپسند ایرانیان را برشمرده و آن را عمده‌ترین مانع در مسیر پیشرفت آنان می‌داند. فارسی شکر است، دارالمجانین، سر و ته یک کرباس و تلخ و شیرین از جمله مشهورترین آثار او در حوزه ادبیات داستانی است. تاریخ روابط روس با ایران، پندنامه سعدی یا گلستان نیکبختی، قصه قصه‌ها، بانگ نای، فرهنگ لغات عوامانه، طریقه نویسندگی و داستان‌سرایی، سرگذشت حاجی‌بابای اصفهانی و اندک آشنایی با حافظ از جمله آثار دیگر او در زمینه سیاست و ادبیات به‌شمار می‌رود. پیش از او داستان ها جملاتی مطول و غامض داشتند و می ‌توان جمالزاده را فردی دانست که این قائده را می شکند و راهی نو باز میکند. از آنجا که جمال‌زاده با زبان‌های فرانسه و آلمانی آشنایی کامل داشت بین سالهای 1300 تا 1357 آثاری از بِرناردَن دوسَن پی‌یر، شیلر، مولیر، ایبسِن، گوبینو و شمار دیگری را به فارسی برگرداند. از جمله افتخارات دیگر او میتوان به نامزد شدن برای جایزه نوبل و دریافت دکترای افتخاری از دانشگاه تهران اشاره کرد.

 او در طول زندگی اش دو بار ازدواج کرد یکبار در سال 1291 با ژوزفین یکی از هم دانشگاهی هایش و بار دیگر در سال 1310 با مارگارت (EGERT) اگرت ولی صاحب فرزندی نشد و در نهایت در 17 آبان 1376 در آسایشگاه سالمندان در ژنو درگذشت . او بعد از جلسه ای که اولین داستانش را در حضور افرادی همچون محمد قزوینی و سید حسن تقی زاده میخواند میگوید: شویق بزرگوارانه سرورهای محترم به‌جایی رسید که در همان شب و همان ساعت مهر قطعی و دائمی نویسندگی بر دامن سرنوشت من زده شد و در سایه عنایت آمیخته به دلالت و هدایت آنها نویسنده از آب درآمدم و از آن تاریخ به‌بعد... این دو انیس و مؤنس روسفید و روسیاه یعنی قرطاس و قلم دست از سرم برنداشته‌اند و اطمینان دارم که تا به لب گور همراه و هم‌رکابم خواهند بود» و البته همانطور که خود او گفته بود او تا پایان عمر دست از نوشتن برنداشت.
 

آیا به نظر شما این مطلب مفید بود؟

خیر
2020-12-26 02:02:21
  • نظرات
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است

کد امنیتی فرم ثبت دیدگاه
دسته بندی ها