زن رنجکشیدهی هنرمند یا فمینیست مدافع زنان. فرقی نمیکند، او گویی در تمام زندگی خود در پی رسیدن به شادی دستنیافتنی بود. در تمام آثار او ردی از رنج و درد به چشم میخورد. فریدا کالو، شخصیت بنام و هنرمندی که زندگی پر فراز و نشیبی را پشت سر گذاشته است. او بطن خود را در آثارش میشکافد و درون خود را به تصویر میکشد. کاری که انجام آن نیازمند جرأت و تفکر قوی در کنار یکدیگر است. برای اشخاصی که از هنر سررشتهای دارند، داستان زندگی او به اندازه هنرش محبوبیت دارد. البته از زندگی او کتابهایی نوشته شده و فیلمهایی ساخته شده که یکی از آنها برنده جایزه اسکار شده است. همین باعث شد عده زیادی او را بیشتر بشناسند و معنای نقاشیهایش را بیشتر درک کنند. با این ویدیو یوکن همراه باشید.
ماگدالنا کارمن فریدا کالو ی کالدرون د ریورا در سال 1907 و در شهر کویوآکان مکزیکوسیتی به دنیا آمد. البته خود او به مردم میگفت که 3 سال بعد از این تاریخ به دنیا آمده که مردم تولد او را با انقلاب مکزیک در سال 1910 مرتبط بدانند. پدرش نیز هم نقاش بود و هم در عکاسی تبحر ویژهای داشت. خانه او در حال حاضر به موزهای تبدیل شده که به «خانه آبی» شهرت دارد. خاکستر فریدا بعد از مرگ در همین خانه قرار داده شده. او به خودنگارههایی پر از معنا و مفهوم معروف است. پدر فریدا در عکاسی به شهرت قابلتوجهی رسیده بود و عکسهای پرتره زیادی از او گرفته بود. همین موضوع زمینه این را فراهم کرد که او به کشیدن پرتره از خود علاقه نشان دهد و داستان زندگی خود را در قاب چهره و بدن خود به تصویر بکشد.
فریدا در زمینه نقاشی جزو زنان نامدار تاریخ معاصر به حساب میآید. او مانند بسیاری از هنرمندان دیگر، بیشترین شهرت خود را بعد از مرگش به دست آورد. 143 اثر از او ثبت شده که 55 مورد آن پرترههای خودش است. جالب است بدانید تمام این کارها را در حالی انجام داده که از مشکلات جسمی شدیدی رنج میبرده است.
سلفپرترههای فریدا کالو بیشتر با موضوع درونگرایانه تصویر میشد. اغلب این آثار مبارزات درونی و رنجهای روحی و روانیش را بیان میکرد. او اولین نمایشگاه انفرادی خود را در سال 1953 برپا کرد.
در بیشتر آثار فریدا او را به صورت یک شخصیت قوی و استوار در مرکز تصویر میبینیم. او به تصویر زل میزند و با نگاه نافذش شما را به فکر فرو میبرد. تصاویر نقاشیها معمولا با حضور حیواناتی مانند میمون و گربه و گیاهان مختلف همراه است. برای مثال میتوان اثر «خودنگاره با گردنبند خار و مگس» را نام برد. در این اثر گردنبندی از خار و مگس و مرغ مرده بر گردن اوست که میمون بر روی شانهاش، با کشیدن آن درد بیشتری را به او تحمیل میکند. تابلوی دیگری از فریدا که حالات روحی او را بیان میکند، «دو فریدا» نام دارد. آندره برتون او را یک هنرمند سوررئالیست میخواند. اما خود او آثارش را رئال معرفی میکند و با این مسئله به طور کامل مخالف است.
فریدا کالو در 6 سالگی دچار بیمار فلج اطفال شد. به همین دلیل پای راست او از پای چپش کوتاهتر و لاغرتر بود. او معمولا دامنهای بلند زینتدار میپوشید و همین موضوع باعث شد برای مدتی از مدرسه خارج شود. فریدا کالو به دلیل علاقه زیاد به پزشکی وارد این رشته شد. فریدا در سال 1925 درست در زمانی که 18 سال بیشتر نداشت و به تازگی نامزد کرده بود، در کنار نامزدش دچار سانحه تصادف شد. او در این زمان دانشجوی پزشکی بود و از قسمت کمر، لگن، سینه، پا و شانه دچار شکستگیهای زیادی شد. در همین تصادف میله آهنی در رحم او فرو رفت و باعث شد تا آخر عمر نتواند فرزندی داشته باشد. اما بعد از این اتفاق نامزد فریدا او را برای همیشه ترک کرد.
همین اتفاق فریدا کالو را به مدت طولانی خانهنشین کرد. پدرش یک پایه مخصوص نقاشی برای او ساخت تا بتواند در رختخواب نقاشی کند. او دردهای مزمنی را تحمل میکرد و چندین بار مورد عمل جراحی قرار گرفت. بالاخره توانست راه برود، اما همیشه از درد پاهای خود رنج میبرد. تمام این اتفاقات او را به این سمت برد که پزشکی را رها کند و به حرفه نقاشی بپردازد. عکس او در مجله ووگوی آمریکا در سال 1937، در داخل مجله و در مقاله سنوراس مکزیک به نمایش در آمد. عکاسی به نام نیکولاس موری بعد از مرگ او یکی از عکسهایش را بر روی مجله ووگ مکزیک چاپ کرد. او تا 60 سال بعد از مرگ خود به دختر مجله معروف بود.
فریدا در سال 1929 با دیهگو ریورا نقاش معروف ازدواج کرد. آنها با یکدیگر 22 سال اختلاف سن داشتند. او یک بار از دیهگو باردار شد اما در نهایت جنین سقط شد. او بعد از این جریان تابلویی را با این موضوع ترسیم کرد. دیری نپایید که زندگی او و دیهگو نیز ثبات خود را از دست داد و به خیانتهای مکرر آن دو به یکدیگر ختم شد. آنها یک بار از هم جدا شده اما بار دیگر در سال 1940 رابطه را آغاز کردند.
فریدا کالو در نهایت یکی از پاهای خود را به علت درگیر شدن به بیماری قانقاریا از دست داد. او در اواخر عمر خود مدام بر روی چرخ بود و دردهای زیادی را تحمل میکرد. همین موضوع باعث شد به اعتیاد روی آورد. در آخر او در سال 1954 به علت انسداد جریان خون با زندگی خداحافظی کرد.