کودک درون همهی ما گاهی اوقات فعال میشود. اگر عواملش را بشناسید، میتوانید با آن مقابله کنید. بدون شک تا به حال کسانی را ملاقات کردهاید که میگویند: «هر چند که 40 سالم است، از درون هنوزم حس یک جوان 20 ساله را دارم. دقیقا با همان انرژی، همان اشتیاق ، و همان توانایی برای انجام کارها.»
خب خوش به حالشان.
موضوع بحث ما این دسته از آدمها نیستند. داریم دربارهی تعداد دیگری حرف میزنیم که همیشه، حتی در زندگی روزمره خود، به جای اینکه مانند یک بزرگسال رفتار کنند، حس میکنند کودکی ده ساله هستند. البته همیشهی همیشه هم نه. هنگامی که در چند قدمی رئیسشان باشند، میبینید که تا چه حد حس کوچکی، حقارت و آسیبپذیر بودن میکنند. با یوکن همراه باشید.
همین احساسات «کودکانه»، باعث شود ما ناگهان احساس درماندگی کنیم و دیگر ندانیم داریم چه میکنیم، دیگران را بزرگتر و قدرتمندتر از خودمان ببینیم، همواره احساس کنیم دیگران ما را قضاوت میکنند و میتوانند ببینند که ما تا چه حد ناقص و نابالغ هستیم.
در حالی که همهی ما همچین لحظاتی را تجربه کردهایم، آن دسته از افرادی که اغلب اوقات با این احساسات دستوپنجه نرم میکنند، مشکلشان ریشه در ضربههای کودکی یا بزرگسالی آنها دارد. مثلا اگر در دوران کودکی یا بزرگسالیتان از نظر احساسی یا فیزیکی آزار و اذیت شدهاید، در خانوادهای پر هرجومرج بزرگ شده باشید، یا شریک زندگی و والدین بسیار سختگیر و حساسی داشتید، به طور حتم یاد گرفتهاید که دنیا جای ناامنی است و دیگران، ترسناکاند.
همین ممکن است منجر به اضطراب تعمیمیافته شود، اضطرابی که باعث میشود همیشه گارد بگیرید، همیشه حواستان به اطراف باشد، همیشه آمادهی بدترینها باشید و حس کنید امنیت ندارید. یا به عنوان مثال، به رئیس سختگیرتان که شما را به یاد مادر سختگیرتان میاندازد، یا شریک زندگی زودرنجتان، که شما را به یاد شریک کنترلگر گذشتهتان میاندازد، واکنش نشان میدهید. هنگامی که شما تحریک میشوید و از خود واکنش نشان میدهید، دوباره خودبهخود دچار اضطراب میشوید و دوباره حس ناامنی و آسیبپذیر بودن میکنید.
اما مجبور نیستید اینگونه زندگی کنید. شاید وقت آن رسیده که به خود تکانی دهید و شاید زمان آن رسیده که بالغ شوید. در اینجا چهار مرحله برای شروع، آورده شده است:
1. محرکهای خود را بشناسید
در اولین قدم، چند قدم به عقب بروید و افراد و موقعیتهایی که آن واکنشهای بچگانهی شما را فعال میکنند، شناسایی کنید. دانستن اینکه چه چیزی و چه زمانی، این حالت را در شما فعال میکند، میتواند به شما کمک کند که چنین شرایطی را پیشبینی کنید و افسار احساسات خود را از دست ندهید.
2. متوجه بروز احساسات بچگانهی خود باشید
احساس اضطراب، احساس ناتوانی و حقارت و احساس قضاوت شدن، همگی حسهای درونی است. این، به شما این امکان را میدهد که بدانید مغز عاطفی قدیمی شما، دارد سعی میکند جای مغز عاقل و بالغ شما را بگیرد.راه حل اینجاست که به ندای درون خود گوش دهید تا هر وقت عواطفتان خواست جای منطقتان را بگیرد و هنوز موفق نشده است، متوجهش شوید و جلویش را بگیرید. اینگونه زمان تمرکز دوباره و بازگشت به خودِ بالغ و منطقی خود را دارید.
3. خود را یک انسان بالغ ببینید
زمانش که شد، چند نفس عمیق بکشید. سپس با خودتان بگویید: صبر کن ببینم، کودک درونم دوباره دارد بیدار میشود. من که بچه نیستم. نیازی نیست که بترسم. من بزرگسال و بالغم؛ من... (سن شما) ساله هستم. انجام این کار، در آن شرایط محرک، درست مانند کمکهای اولیه است.
اما تمرین هر روز این کار، حتی زمانی که هیچ محرکی دور و برمان نیست هم برایمان مفید است. با خود تمرین کنید که بتوانید به جای احساسات کودکانهتان، کمکم خودِ بالغتان را تصور کنید. به عکس خود در آیینه نگاه کنید و بفهمید که شما فرد بالغی هستید. به خودتان بگویید که با وجود احساسی که میکنید، یک بزرگسال هستید. این فرد بزرگ و باکفایت، همان شخصی است که دیگران میبینند، نه آن بچهای که در خود احساس میکنید.
4. پیشقدم و مشتاق باشید
آنهایی که خودشان را کوچکتر از بقیه میبینند، به راحتی به موضوعات و روابط، واکنش نشان میدهند. واکنشی که نتیجهی همان احساسات بچگانه است. به جای این، شما باید نه تنها در شرایط خاص، بلکه در کل زندگیتان پیشقدم، مشتاق و فعال باشید. این، تنها درمان همیشگی این مشکل است.
برای مثال، اگر از مصاحبه کاری آتی یا ارزیابی سالیانهی رئیستان احساس ترس میکنید، به حالت بالغ خود بازگردید. پیشتر، به جای اینکه احساس حقارت و وحشتزدگی کنید و ندانید چه بگویید، تصمیم بگیرید که چه سوالاتی بپرسید و چه بازخوردی بخواهید.
یاد بگیرید که برای خودتان بلند شوید، خواستههایتان را به دیگران بگویید و سپس راههای رسیدن به خواستههایتان را تمرین کنید. قدمهای کوچک بردارید، اما یادتان باشد که باید برای افزایش اعتماد به نفس و احساس راحتی خود، هر ریسکی را بپذیرید.
بله، انجام این کار دشوار است؛ این یک راهحل چند روزه نیست. رد کردن این احساسات قدیمی، کار آسانی نیست، چرا که سالهاست به این شیوه زندگی کردهاید. اما کاری که الان با پیشفعال بودنتان انجام میدهید، همان کاری است که والدینتان وقتی شما بچه بودید، نتوانسته بودند انجام دهند. شما دارید سعی میکنید آن احساسات را پس بزنید و با این کار، قدم جدیدی بر میدارید و واکنشتان به زخمهای قدیمیتان، کمتر میشود.
با تمرین، میتوانید احساس کنید که واقعا یک فرد بالغ هستید.
منبع: PsychologyToday