هفتهها و ماهها پس از حملات وحشیانهی تروریستی یازدهم سپتامبر، میلیونها آمریکایی سفرهای هوایی خود را کاهش دادند. با کاهش سفرهای داخلی، مسافرت با خودرو افزایش یافت، تا جایی که یک تحقیق نشان داد که مردم ترجیح میدادند مسافتهای طولانی خود را به جای پرواز، با ماشین طی کنند. در یازده سپتامبر، تعداد تلفات حادثه از هزار و 751 هواپیما، 331 مورد سقوطی گزارش شد. جالب این است که در همان سال، 42 هزار مرگ مرتبط با رانندگی رخ داد. در سالهای پس از آن حادثه، تعداد کشتهها در سفرهای هوایی و سفرهای زمینی ثابت ماند. با یوکن همراه باشید.
آمار نشان میدهد که پس از یازده سپتامبر، آمریکاییها بیشتر تمایل داشتند به جای سفرهای هوایی، ریسک خطر مرگ و میر ناشی از سفر با خودروها را بپذیرند، آن هم احتمالا به دلیل ترسی که از حوادث تروریستی در آنها مانده بود. اما حملات تروریستی یازده سپتامبر، منجر به تلفات جدیدی شده است، چرا که مردم برای فرار از سناریوهای خطرناک هواپیمایی، انتخابهای اشتباهی میکنند و سفرهای زمینی را ترجیح میدهند. چیزی که فاحش است، این است که هر تهدید بزرگ، روی احساسات و تصمیمات مردم، تاثیر میگذارد.
واکنش احساسی ما
واکنشهای عاطفی ما، واکنشهایی در برابر دنیای اطراف ماست. ما به نوزادان لبخند میزنیم چون میخواهیم به آنها حس مثبت انتقال دهیم. ما در شرایط حساس، یا میجنگیم یا فرار میکنیم، چرا که این در ژن ماست. چیزی که اغلب نمیدانیم این است که ما روزانه با هزاران واکنش میکرو رو به رو میشویم. مثلا پیشخدمت رستوران مودبانه رفتار میکند، پس ما هم به او با مهربانی پاسخ میدهیم.
ماشین کناری، ما را در ترافیک نگه میدارد، بنابراین ما هم اذیتش میکنیم. در حالی که بسیاری از واکنشهای احساسی، همگانی هستند، هنجارهای اجتماعی میتواند نحوهی واکنش ما را هنگام رسیدن به یک احساس شدید، مشخص کند. برای مثال در ژاپن، مردم در حضور یک شخص معتبر و قابل احترام، احساس ترس یا نارضایتی خود را پنهان میکنند. در مقابل، در فرهنگ غربی مثل آمریکا، مردم معمولا احساسات منفی خود را در حضور دیگران ابراز میکنند.
ما میتوانیم در مواجهه با یک احساس شدید، به جای نادیده گرفتنش، کنترلش کنیم و به کمک آن، دنیا را به جای بهتری تبدیل کنیم. تغییرات آب و هوایی، خشونتهای خانگی و قاچاق انسان، همگی نمونههایی از اتفاقات جهان امروز است. حتی اعتراضات علیه بیعدالتی و نژادپرستی نیز به خاطر احساسات شدید رخ میدهد. واکنش معکوسی که در این مواقع احساس کنیم، میتواند با وقت گذاشتن، کمک به دیگران یا آموزش درست به خود و اطرافیانمان برای آگاهی هرچه بیشتر، بسیار مفید واقع شود.
دیل کارنگی «Dale Carnegie» میگوید:
هنگامی که با مردم سر و کار دارید، به یاد داشته باشید که نه با موجوداتی منطقی، بلکه با موجوداتی احساسی سر و کار دارید.
احساس، چیزی است که تجربیات انسانها را معنادار میکند، در رفتار ما نقش مهمی ایفا میکند و واکنشهای ما نسبت به آنچه اطرافمان است را شکل میدهد. احساسات، ما قدرت میدهد تا تصمیم بگیریم، اقدام کنیم، با دیگران ارتباط برقرار کنیم و دوستی و روابط معنیداری ایجاد کنیم. احساسات ما یا کوتاهمدت است یا بلندمدت. درک رفتار عاطفی دیگران، به ما کمک میکند تا رفتار خود را با آنها تطبیق دهیم.
در زندگی روزمره، اغلب به ما گفته میشود که «خیلی احساساتی نشویم». وقتی خانمها احساسات خود را بروز دهند، دیگران آن را نشان دادن «بیش از حد» احساسات یا «واکنش بیش از حد» میبینند. در مقابل، وقتی مردان بیش از حد از خود احساسات نشان دهند، یا اصلا اگر هر احساسی از خود نشان دهند، دیگران آنها را «ضعیف» میپندارند.
احساسات و انتخاب کردن شما
بسیاری از تصمیماتی که ما در زندگی خود میگیریم، تقریبا فوری و مبتنی بر احساسات ماست. ما همیشه مسئول نیستیم و گاهی اوقات بیش از حد احساساتی میشویم. یک لحظه با اطمینان، هزاران ایده به ذهنمان میرسد و لحظهی بعد، کاملا اطمینان خود را از دست میدهیم. تحقیق آنتونیو داماسیو (Antonio Damasio)، به انسانها کمک میکند تا از چگونگی نقش و تاثیر عواطف بر رفتار و به ویژه بر نحوهی تصمیم گیری خود، آگاه شوند.
یکی از مطالعات داماسیو، دربارهی افرادی بود که مدار عاطفی مغزشان آسیب دیده بود. او علاوه بر اینکه کشف کرد این دسته از افراد نمیتوانند احساسات خود را درک کنند، فهمید که آنها قادر به تصمیمگیری هم نیستند. بیماران میدانستند باید چهکار کنند، اما نمیتوانستند حتی تصمیمی به سادگی چه چیزی خوردن بگیرند. احساسات، باعث میشوند که ما گزینهها را ارزیابی کنیم و به چیزی برسیم که فکر میکنیم برایمان بهترین نتیجه را میدهد. احساسات، جزء حیاتی فرآیند تصمیمگیری ما هستند.
هنگام تصمیمگیری، ما سعی میکنیم به بزرگترین نیاز بشری خود، یعنی شادی ، دست یابیم. برای همین هم ناخودآگاه همیشه سعی میکنیم در زندگی انتخابهایی کنیم که از گناه، ترس و احساسات منفی به دور باشد، آن هم در حالی که سعی میکنیم همزمان احساسات مثبت خود را افزایش دهیم.
تاثیر قوی احساسات بر فرآیند تفکر ما، به این معنی است که ممکن است تصمیمات اشتباهی هم بگیریم. چون زمان برای ما بسیار مهم است، تصمیمات ما اغلب سریع و خودبهخودی هستند و اگر از یک روش مطمئن باشیم، از همان پیروی میکنیم. معمولا هم متوجه تاثیر و دخالت احساسات و عواطف را در تصمیمگیریهای خود نمیشویم.
پلاتو (Plato) میگوید:
رفتار انسان از سه منبع اصلی سرچشمه میگیرد: تمایل، احساس و دانش.
3 راه برای تشخیص و پر و بال دادن به احساساتمان
برای وجود احساسات ما دلیلی هست. احساسات درست مثل سکان کشتی عمل میکند و به ما کمک میکند از دریاهای آرام و طوفانی عبور کنیم. زمان گذاشتن برای درک احساسات و عواطف ما، نه تنها ما را از مشکلات غیرمنتظره باز میدارد، بلکه باعث میشود راه یک زندگی شاد را پیدا کنیم.
1. برای رفت و آمد با دیگران، زمان بگذارید
سعی کنید احساساتشان را از چهرههایشان بخوانید و به آنها نشان دهید که دارید به حرفشان گوش میدهید و حواستان کاملا جمع است. بازخوردهای ظاهری و حالات مختلف چهره، اغلب زمانی که نورونهای آینهای شما فعال است، بهترین نتیجه را میدهند و به شما کمک میکنند که بیشتر درگیر ارتباطات شوید.
2. احساسات خود را با دیگران به اشتراک بگذارید
یاد بگیرید که افکار و احساسات خود را بیان کنید و احساس کنید که واکنش شما در لحظه، واکنش مناسبی است. اصلا فرض کنید که میتوانید منبع محرک احساسی خود را شناسایی کنید. در این حالت، شما قادر خواهید بود میزان احساسی بودن یک مکالمه را بهتر ارزیابی کرده و از هر گونه تنش جلوگیری کنید.
3. آرام باشید
فکر کنید و دور و بر خود را ارزیابی کنید. در تصمیم گیریهای ما، به راحتی خطا و قضاوت اشتباه رخ میدهد. با استفاده از تفکر منطقی و معقول، قادر خواهید بود قضاوتی موثرتر داشته باشید.
با همواره تمرین کردن و پرورش احساسات خود، طوری پیشرفت میکنید که مسیر موفقیت برایتان هموارتر میشود. پرورش احساسات و یافتن راههایی برای مواجهه با آنها، چه شخصی باشد و چه حرفهای، باعث ایجاد شادی واقعی در زندگی ما خواهد شد.
منبع: Addicted2Success