نظریه انتشار نوآوری چیست و چرا هر کارآفرینی باید آن را بداند؟

امتیاز مطلب: 95%

یک نظریه هست به اسم نظریه انتشار نوآوری که فکر می‌کنم راجرز توی دهه‌ی شصت اولین بار اون رو مطرح کرد و راستش هر کارآفرینی باید یاد بگیره. این نظریه خیلی ساده است. جمعیت توی انحراف استاندارد یه منحنی پراکنده شده. نظریه انتشار نوآوری می‌گه دو و نیم درصدِ اول جمعیت نوآور هستن، دوازده و نیم یا سیزده و نیم درصدِ بعدیِ جمعیت تبعیت می‌کنن، سی و چهار درصدِ اکثریتْ متقدم هستن، سی و چهار درصدِ بعدیِ اکثریت متاخر هستن، و شونزده درصدِ آخر، گروه تاخیری هستن. گروه آخر گروهیه که تنها دلیلی که گوشی هوشمند می‌خره اینه که دیگه نمی‌شه گوشی‌های قدیمی خرید. اون‌هایی که زودتر تبعیت می‌کنن حاضرن ریسک کنن. اون‌ها حاضرن به غریزه و شهودشون موقع تصمیم گیری اعتماد کنن. اکثریت متأخر کمی بدبین‌تر و عمل‌گراتره. مدرک بیشتری می‌خواد. وقتی ببینه قیمت، کیفیت و قابلیت‌ همه اونجاست، تبعیت می‌کنه. برای اون‌هایی که زود تبعیت می‌کنن آدم‌هایی هستن که ساعت‌ها توی صف صبر می‌کنن تا موقعی که یه آی‌فون به بازار میاد بخرنش در صورتی که می‌شه هفته‌ی بعد رفت مغازه و یکی خرید.

سایمون سینک نویسنده، سخنران انگیزشی و مشاور بازاریابی در این ویدئو درباره اینکه نظریه انتشار نوآوری چیست، چرا هر کارآفرینی باید آن را بداند و تأثیری که پیروی از این نظریه در موفقیت‌هایش داشته صحبت می‌کند. با یوکن همراه باشید تا صحبت‌های سایمون سینک درباره نظریه انتشار نوآوری را بشنوید.

هر کارآفرینی که می‌خواد موفقیت عمده‌ای توی بازار داشته باشه، کاری که می‌کنه اینه که اکثریت رو هدف می‌گیره ولی حقیقت اینه که شکلی که ایده‌ها گسترش پیدا می‌کنه، شکلی که چیزها اتفاق می‌افتن و بازاریابیِ عمده می‌شن برعکسه. یکی از دلایلی که اکثریت سریع سراغ چیزی نمی‌رن اینه که صبر می‌کنن یه نفر اول امتحانش کنه. قانون انتشار خیلی ساده می‌گه برای ایجاد نقطه‌ی تغییر باید بین 15 تا 18 درصد مشارکت داشته باشی. نه الزاماً از کل بازار، بلکه فقط بین افرادی که به چیزی که باور داری، باور دارن. این یعنی به مردم درباره‌ی قیمت، کیفیت و قابلیت‌ها اطلاع‌رسانی کنی، بازی خیلی سخت و وحشتناکیه. چون بازی موش و گربه است. اکثریت به اندازه‌ی اون‌ گروه اولی که وقتی بهشون می‌گین به چی باور دارین زود ازش تبعیت می‌کنن بگی تاثیر نداره، و اگه اون‌ها هم چیزی که شما باور دارید رو باور کنند،‌ جذب می‌شن. من به شدت درگیر این مدل کوچیک شدم و حس می‌کنم دلیل گسترش کار من بوده. من ناشر ندارم، هیچکدوم از کتاب‌هام توسط نیویورک‌تایمز یا جاهای دیگه نقد نشد، من هیچ جور نقدی توی رسانه‌های جمعی نداشتم، من هیچکس رو استخدام نکردم که بره تو سایت آمازون چیزهای تقلبی پست کنه تا امتیازم بیاد بالا، همش واقعی بوده. دلیلش هم این بوده که هیچوقت هدف من اکثریت نبوده. من به طرز وسواسی درباره چیزی که باور دارم، چیزی که باور دارم، چیزی که باور دارم، صحبت کردم. جوری که معرفیم کردی. خوش‌بین. بلافاصله می‌دونی من طرفدار چی‌ام و باورم چیه. بدون این که یه کلمه حرف بزنم. اون‌هایی که چیزهایی که من باور دارم رو باور دارن، اون‌هایی که دنیایی رو تصور می‌کنن که من تصور می‌کنم، جذب کار من می‌شن و اگه به نظرشون جالب اومد، به دوست‌شون پیشنهاد می‌کنن. به همون دلیلی که من هم به دوستام خیلی چیزا رو می‌گم. چون وقتی یه چیز زیبا می‌بینیم دوست داریم با افرادی که دوست داریم به اشتراکش بذاریم. یه فیلم خوب می‌بینی، به دوستات زنگ می‌زنی و می‌گی باید این فیلمو ببینی. همونه. و اگه اونا هم پیداش کنن... وقتی این آدم‌ها رو داری که اعتبارشون خیلی از من، یا هر بازاریاب و تبلیغات‌چی و روزنامه‌نگاری بیشتره. وقتی دوستت می‌گه باید اینو بخونی، از دیگران الهام‌بخش‌تر و قابل‌اعتمادتره.

من به شکل وسواسی دنبال نظریه انتشار نوآوری بودم و هستم که افرادی رو پیدا کنم که باوری که من دارم رو داشته باشن، و افرادی که بهم بگن بهم ثابت کن چرا باید کتابت رو بخونم. بهم ثابت کن چرا باید به حرفت گوش کنم. جواب-شون اینه که، نخون. گوش نکن. بعداً بهت می‌رسم. هیچوقت سعی نمی‌کنم کسی رو قانع کنم که یه چیزی جالبه یا همچین چیزی رو بهش قالب کنم. به اون‌هایی که درکش می‌کنن بیشتر علاقمندم.

  • نظرات
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است

کد امنیتی فرم ثبت دیدگاه
امتیاز مطلب: 93%

یک نظریه هست به اسم نظریه انتشار نوآوری که فکر می‌کنم راجرز توی دهه‌ی شصت اولین بار اون رو مطرح کرد و راستش هر کارآفرینی باید یاد بگیره. این نظریه خیلی ساده است. جمعیت توی انحراف استاندارد یه منحنی پراکنده شده. نظریه انتشار نوآوری می‌گه دو و نیم درصدِ اول جمعیت نوآور هستن، دوازده و نیم یا سیزده و نیم درصدِ بعدیِ جمعیت تبعیت می‌کنن، سی و چهار درصدِ اکثریتْ متقدم هستن، سی و چهار درصدِ بعدیِ اکثریت متاخر هستن، و شونزده درصدِ آخر، گروه تاخیری هستن. گروه آخر گروهیه که تنها دلیلی که گوشی هوشمند می‌خره اینه که دیگه نمی‌شه گوشی‌های قدیمی خرید. اون‌هایی که زودتر تبعیت می‌کنن حاضرن ریسک کنن. اون‌ها حاضرن به غریزه و شهودشون موقع تصمیم گیری اعتماد کنن. اکثریت متأخر کمی بدبین‌تر و عمل‌گراتره. مدرک بیشتری می‌خواد. وقتی ببینه قیمت، کیفیت و قابلیت‌ همه اونجاست، تبعیت می‌کنه. برای اون‌هایی که زود تبعیت می‌کنن آدم‌هایی هستن که ساعت‌ها توی صف صبر می‌کنن تا موقعی که یه آی‌فون به بازار میاد بخرنش در صورتی که می‌شه هفته‌ی بعد رفت مغازه و یکی خرید.

سایمون سینک نویسنده، سخنران انگیزشی و مشاور بازاریابی در این ویدئو درباره اینکه نظریه انتشار نوآوری چیست، چرا هر کارآفرینی باید آن را بداند و تأثیری که پیروی از این نظریه در موفقیت‌هایش داشته صحبت می‌کند. با یوکن همراه باشید تا صحبت‌های سایمون سینک درباره نظریه انتشار نوآوری را بشنوید.

هر کارآفرینی که می‌خواد موفقیت عمده‌ای توی بازار داشته باشه، کاری که می‌کنه اینه که اکثریت رو هدف می‌گیره ولی حقیقت اینه که شکلی که ایده‌ها گسترش پیدا می‌کنه، شکلی که چیزها اتفاق می‌افتن و بازاریابیِ عمده می‌شن برعکسه. یکی از دلایلی که اکثریت سریع سراغ چیزی نمی‌رن اینه که صبر می‌کنن یه نفر اول امتحانش کنه. قانون انتشار خیلی ساده می‌گه برای ایجاد نقطه‌ی تغییر باید بین 15 تا 18 درصد مشارکت داشته باشی. نه الزاماً از کل بازار، بلکه فقط بین افرادی که به چیزی که باور داری، باور دارن. این یعنی به مردم درباره‌ی قیمت، کیفیت و قابلیت‌ها اطلاع‌رسانی کنی، بازی خیلی سخت و وحشتناکیه. چون بازی موش و گربه است. اکثریت به اندازه‌ی اون‌ گروه اولی که وقتی بهشون می‌گین به چی باور دارین زود ازش تبعیت می‌کنن بگی تاثیر نداره، و اگه اون‌ها هم چیزی که شما باور دارید رو باور کنند،‌ جذب می‌شن. من به شدت درگیر این مدل کوچیک شدم و حس می‌کنم دلیل گسترش کار من بوده. من ناشر ندارم، هیچکدوم از کتاب‌هام توسط نیویورک‌تایمز یا جاهای دیگه نقد نشد، من هیچ جور نقدی توی رسانه‌های جمعی نداشتم، من هیچکس رو استخدام نکردم که بره تو سایت آمازون چیزهای تقلبی پست کنه تا امتیازم بیاد بالا، همش واقعی بوده. دلیلش هم این بوده که هیچوقت هدف من اکثریت نبوده. من به طرز وسواسی درباره چیزی که باور دارم، چیزی که باور دارم، چیزی که باور دارم، صحبت کردم. جوری که معرفیم کردی. خوش‌بین. بلافاصله می‌دونی من طرفدار چی‌ام و باورم چیه. بدون این که یه کلمه حرف بزنم. اون‌هایی که چیزهایی که من باور دارم رو باور دارن، اون‌هایی که دنیایی رو تصور می‌کنن که من تصور می‌کنم، جذب کار من می‌شن و اگه به نظرشون جالب اومد، به دوست‌شون پیشنهاد می‌کنن. به همون دلیلی که من هم به دوستام خیلی چیزا رو می‌گم. چون وقتی یه چیز زیبا می‌بینیم دوست داریم با افرادی که دوست داریم به اشتراکش بذاریم. یه فیلم خوب می‌بینی، به دوستات زنگ می‌زنی و می‌گی باید این فیلمو ببینی. همونه. و اگه اونا هم پیداش کنن... وقتی این آدم‌ها رو داری که اعتبارشون خیلی از من، یا هر بازاریاب و تبلیغات‌چی و روزنامه‌نگاری بیشتره. وقتی دوستت می‌گه باید اینو بخونی، از دیگران الهام‌بخش‌تر و قابل‌اعتمادتره.

من به شکل وسواسی دنبال نظریه انتشار نوآوری بودم و هستم که افرادی رو پیدا کنم که باوری که من دارم رو داشته باشن، و افرادی که بهم بگن بهم ثابت کن چرا باید کتابت رو بخونم. بهم ثابت کن چرا باید به حرفت گوش کنم. جواب-شون اینه که، نخون. گوش نکن. بعداً بهت می‌رسم. هیچوقت سعی نمی‌کنم کسی رو قانع کنم که یه چیزی جالبه یا همچین چیزی رو بهش قالب کنم. به اون‌هایی که درکش می‌کنن بیشتر علاقمندم.

آیا به نظر شما این مطلب مفید بود؟

خیر
2021-05-06 07:00:33
  • نظرات
هنوز دیدگاهی ثبت نشده است

کد امنیتی فرم ثبت دیدگاه
دسته بندی ها