استفنی سنت کلر، یک معلم موفق برای موفقیت در کار توصیههایی دارد که میتوانید از آنها برای هر شغلی استفاده کنید. با یوکن همراه باشید تا چند نکتهی مهم که در زمان راه اندازی کسب و کار باید بدانید را یادآور شویم.
موفقیت کاری استفنی سنت کلر
من استفنی سنت کلر، یک کارآفرین بدون سرمایه هستم. مدت 7 سال است که در یک کسب و کار فعالیت میکنم. برای رسیدن به این جایگاه با اتفاقات حساس زندگی (طلاق) و یافتن مجدد هدف اصلیام مواجه شدهام. در واقع عزم خود را جزم کردم، یک کسب و کار به راه انداختم و درنهایت دریافتم چطور میتوانم تلاشهایم را به سوددهی برسانم. اما تجربیات زیادی به دست آوردم؛ تجربیات زیادی که خیلی از آنها در کتاب «چه کسی پنیر من را جابهجا کرد» گنجانده نشده بود.
هنگام ترک شغلم در یک سازمان روابط عمومی، چشمانم میدرخشید. بسیار خوشبین بودم، در نیویورک سکونت داشتم و بین گروهی از دوستانم بودم که آنها هم در حال راه اندازی کسب و کاری جدید بودند. فکر کردم حالا بهترین زمان برای حرکت به سوی کارآفرینی است. در آن زمان به دنبال رویاهایم بودم و برای خودم کار میکردم؛ یعنی خود را مسئول سرنوشت مالی و راهنمای آیندهی روشنم میدانستم.
خوشبینی بیش از حد من را میان رضایتمندی و ناامیدی نگه داشته بود؛ اما به تدریج مجبور شدم خوشبینی را کنار بگذارم و به سوی کارزار جنگ کسب و کار به حرکت درآیم.
من در یادگیری بسیار مشتاقانه عمل میکردم، ساعات زیادی وبینار تماشا کردم، پنجشنبه شبهای زیادی را به جستوجوی محتوای کپیشده در سایتها پرداختم، هر آنچه لازم بود دربارهی HTML یاد میگرفتم، اما باز هم چیزهایی بود که نمیتوانستم درک کنم. من مجبور بودم برای رسیدن به «مدرک ارشد بقا در زندگی» که هر کارآفرینی در طول حرکت خود به دست میآورد، بارها زمین بخورم.
در ادامهی مقاله، 11 نکتهی کلیدی را بیان میکنم که آرزو داشتم آنها را در زمان شروع کسب و کارم میدانستم. بدون شک، این نکات در وقت شما صرفهجویی میکند و کمی از استرس و اندوهتان میکاهد، چرا که دانستن تجربیات دیگران راهنمای بسیار خوبی میتواند باشد.
مدیریت کسبوکار مهمترین اولویت شماست
وقتی در کارتان به موفقیت میرسید که از مدیریت ماهرانه کسبوکار برخوردار باشید. باید بدانید کپی کردن محتوا، بازسازی برند وب سایت مشتری، آموزش یوگا، انتشار دادن پادکست و ... هیچ کمکی به شما نخواهد کرد. حقیقت این است، 15 درصد وقتتان را صرف کاری میکنید که عاشقش هستید (همان کاری که در آن استعداد دارید) و 85 درصد دیگر را به بازاریابی، مدیریت، فروش، تدوین اهداف و پاسخ به حجم انبوه ایمیلها اختصاص میدهید. بقا در دنیای کسب و کار به این بستگی دارد که اول با چه سرعتی با نقش مالک یک کسب و کار کنار میآیید و بعد با چه سرعتی چیزهای زیبا میآفرینید.
من در این مورد موفق نبودم چون نمیخواستم ارتباطی با مدیریت یک کسب و کار داشته باشم. من تنها سعی میکردم نویسنده و مربی زندگیام باشم؛ فردی که تمام وقت مینویسند. چون دیر به این درک رسیدم موفقیتم به تعویق افتاد.
تصویر واقعی خود را بپذیرید
کارآفرینی شغلی است که بیشترین تغییر را در زندگی شما بوجود میآورد؛ درست مانند ازدواج. شما بارها با ترس، ناامنی، محدودیت، مدیریت نادرست زمان و صداقتهای بیمورد روبهرو میشوید. برنامهای که قبل از راهاندازی کسب و کار جدید برای روز کاریتان در نظر گرفته بودید و با آن مدیریت زمان میکردید در زمان خودش به اندازهی کافی خوب بوده است اما با آن در راه اندازی کسب و کار خودتان به نتیجهای نمیرسید.
زمانی میتوانید از جایتان بلند شوید و به درآمد برسید که بین تمام این ناملایمات خودتان را بپذیرید. در هر حال طی فرآیند پذیرش؛ همان زمانی که با وجود تمام نقصها خودتان را به سختی میاندازید تا بالاخره کاری را انجام دهید، نقطه ضعفهایتان به داراییتان تبدیل میشود. پس سعی کنید حتما عاشق خودتان باشید. البته این به معنای آن نیست که غرق در خودشیفتگی شوید، بلکه به آرامی عشق وجودیتان را دریابید.
مسیر موفقیت در کار شما هم به اندازهی دیگران زمانبر است، حتی اگر خیلی باهوش باشید
وقتی در راه اندازی کسب و کاری جدید قدم گذاشتم، فکر میکردم برخلاف دیگران که طی دو سال به بازدهی میرسند، من طی 6 ماه به نتیجه خواهم رسید. با تمام وجود باور داشتم با داشتن تعهد کاری، - 15 ساعت کار مفید در تمام روزهای هفته- استعداد، مهارت و تواناییهای شخصیام میتوانم با سرعت بیشتری به سمت موفقیت حرکت کنم. اما این تنها یک باور قلبی بود؛ باوری که برای محقق شدن نیاز به دریافت امدادهای غیبی از آسمان داشت.
بیپول شدن را بپذیرید چون امری کاملا عادی است
شاید فکر میکنید چون قدم در یک مسیر طولانی گذاشتهاید، وام گرفتهاید، سرمایهگذار پیدا کردهاید، تمام اموالتان را فروختهاید، به اندازهی یک سال پس انداز دارید و بر اساس آن برنامه ریزی کردهاید پس نباید انتظار بیپول شدن را هم داشته باشید.
باید بدانید که میان مسیری که فکر میکنید به خوشبختی میرسید ناگهان هواپیمای کوچک کارآفرینیتان دچار نقص فنی میشود و آمپر سوخت عدد صفر را نشان میدهد. اینجاست که تنها یک انتخاب دارید و آن فرود هواپیما روی باند یک فرودگاه جنگلی و متروکه است؛ نام این فرودگاه خطرناک مانده حساب بانکی برابر با 14 دلار است. این همان جایی است که تصورش را نداشتید و شما را مجبور به فرود اضطراری میکند.
البته نباید در این فرود خطرناک خودتان را ببازید چون وقتی از بیپولی نجات پیدا کردید متوقف نشدنی هستید. شما با بدترین موانع و بزرگترین ترسها مواجه شدید و توانستید خود را حفظ کنید بنابراین درجا نزنید. روز بعد را شروع کنید، سراغ پیشنهاد بعدیتان بروید، تمام ایمیلها را با حساب بانکی صفر پاسخ دهید.
هیچ چیز بهتر از این نیست که در عین بیپولی کسب و کارتان را ادامه دهید چون این کار نشان دهنده مصمم بودن شماست. زمانی که هیچ نشانهای از امنیت نیست و شما از شدیدترین ترسهایتان عبور میکنید و ادامه میدهید. چون شما عاشق کاری هستید که انجام میدهید حتی اگر مجبور باشید رایگان انجامش دهید.
شغل دومی برای درآمدزایی داشته باشید
اگر داشتن شغل دوم باعث آرامش ذهنیتان میشود، یک شغل دیگر پیدا کنید. هیچوقت احساس نکنید کسب و کارتان در حال شکست خوردن است؛ این همان اشتباهی است که من داشتم، بنابراین توصیه میکنم از تجربهی من درس بگیرید. من در مقابل هر کاری که فکر میکردم تعهدم را نسبت به موفقیت در نویسندگی و مربی گری تحت تاثیر قرار میدهد، مقاومت میکردم. فکر کنم میتوانید تصور کنید در چه چالهای گیر کرده بودم. من فکر میکردم با داشتن شغل دوم، به کائنات این پیام را میرسانم که برای موفقیت در کارم خیلی جدی نیستم. من اجازه دادم استرس مالی سلامت روانم را تحت تأثیر قرار دهد و با مشکل حادتری مواجه شوم.
اکنون به شما پیشنهاد میکنم اگر داشتن یک درآمد ثابت از شغلی نیمهوقت به آرامش ذهنیتان کمک میکند حتما در کنار کسب و کارتان آن را هم داشته باشید.
من اکنون به این باور رسیدم که پول، آرامش، بقا و مدیریت زمان در کنار هم به نتیجه میرسند و در کنار کسب و کارم شغل دومی هم انتخاب کردم؛ بدین ترتیب مسیرم به سوی آزادی و خودکفایی را آسان کردم. به این ترتیب که دیگر فکرم درگیر پول نبود و توانستم با این کار بخش خلاقتری از مغزم را برای پرداختن به کسب و کارم در نظر بگیرم.
کتاب «کار را انجام بده» از استیون پرسفیلد بخوانید
اصلیترین چالشی که در مدیریت کسب و کار با آن برخورد میکنید مقاومت خودتان است. پیش از اینکه درمورد بازاریابی، شبکههای اجتماعی، پول یا مدیریت زمان بخوانید، کتاب استیون پرسفیلد را مطالعه کنید.
در کتاب کار را انجام بده! نکات ارزشمندی است؛ یادتان باشد دشمن اصلی شما نبود آمادگی نیست. سختی پروژه، وضعیت بد بازار یا خالی بودن حساب بانکیتان هم نیست. دشمن اصلی شما مقاومت خودتان است. دشمن شما مغزی است که مدام حرف میزند، مغزی که اگر تنها یک ثانیه به آن مجال دهیم شروع به بهانه تراشی میکند و میلیونها دلیل میآورد برای اینکه نمیتواند، نباید، نمیشود.
زمان کمتری را صرف پژوهش و زمان بیشتری را صرف انجام کارهایتان کنید
تحقیق، مطالعه و خواندن صفحات اجتماعی دیگران نوعی مقاومت است. برای رسیدن به اهدافتان باید اقدام کنید. شفافیت با یادگیری بیشتر حاصل نمیشود، پس به ندای درونتان گوش کنید و دست به کار شوید، حتی اگر واقعا نمیدانید چه کار میکنید از یک جایی شروع کنید و آنچه در ذهن دارید را عملی کنید.
عوامل حواسپرتی را از خود دور کنید
تمام ابزارهایی که باعث حواس پرتی تان میشود مثل گوشی موبایل، شبکههای اجتماعی و شبکههای پیامرسان حتی نوتیفیکیشن ایمیلها. سراغ کارهایی بروید که برایتان ملموس و قابل سنجش هستند. یک زمان 25 دقیقهای در نظر بگیرید و برای انجام کاری به شهر بروید. به اطراف خود نگاه نکنید. به دنبال خوراکیهای یخچال نباشید. حتما کاری را انجام دهید، حتی اگر فکر میکنید دارید کاری بیهوده و بینتیجه انجام میدهید. 4 بار در روز کار بیهوده انجام دهید تا در درآمد خالصتان تفاوت ایجاد کنید.
تنها در پروژههایی مشارکت کنید که از آنها مطمئن هستید
هر پروژهی مشترکی را با دقت بررسی کنید و فردی را که میخواهید با او همکاری کنید زیر ذرهبین ببرید؛ حتی اگر دوست صمیمیتان است و در شبکههای اجتماعی هم محبوبیت زیادی دارد. پیش از اینکه وارد پروژه شوید همه چیز را مکتوب کرده و زمانبندیها را به طور دقیق تعیین کنید. قطعا سودها را تقسیم خواهید کرد، پس همیشه دو عدد در ذهنتان باشد: رقمی که باید برای پرداخت هزینهی وقتتان به دست بیاورید و رقمی که دوست دارید به دست بیاورید. مهلت مالی را زود تعیین کنید تا اگر پروژهتان سودآور نبود هر دوی شما مختار باشید آن را رها کنید. حتی یک استراتژی انتقال در نظر بگیرید تا اگر یکی از شما خواست پروژه را ادامه دهد، راهی برای محول کردن وظایف بهطور مطلوب وجود داشته باشد.
باید درمورد همه چیز تبادل نظر کنید، حتی اگر با هم دوست هستید، حتی اگر عاشق هم هستید، حتی اگر به یکدیگر اعتماد دارید، حتی اگر در یک شرکت با هم کار کردهاید، زیرا گاهی پروژهها مطابق میلتان پیش نمیرود و باعث ترس شما میشود.
کمی وقت صرف کنید تا یک بازاریاب باهوش شوید
شاید بخواهید تمام روزتان را صرف کارهای بیهوده کنید، مثلا لبهی بالشها را برای فروشگاه اینترنتی صنایع دستی Etsy سوزندوزی کنید، برای نوجوانان رمان زامبی بنویسید، کارآفرینان را برای موفقیت فرازمینی راهنمایی کنید، اما اگر برای بازاریابی وقت نگذارید هیچ پولی به دست نخواهید آورد.
این بزرگترین نقطه ضعف من در شروع کار بود. تصور من این بود، بازاریابی یعنی ایمیلهای مختصر با فلشهای بزرگ یا کادرهای بزرگ برای ثبت نام در خبرنامه و با این تصور اشتباه نتوانستم به موفقیت برسم.
شاید برایتان جالب باشد بدانید چه چیزی من را نجات داد؟ دریافتم شخصیت بازاریابی من چیست.
بازاریابی به سه دسته کلی تقسیم میشود:
1. معلم معنوی، کسی که روش بازاریابیاش با جسارت تمام میگوید: «به من گوش کنید. جوابها پیش من است.»
2. مشاور دانایی، کسی که شیوهی بازاریابیاش میگوید: «این همان چیزی است که فهمیدهام بهترین جواب را میدهد. بیایید در کنار هم طوفان فکری به راه بیندازیم و من به شما کمک میکنم بفهمید چه چیزی برایتان به جواب میرسد.»
3. متصلکننده، کسی که شما را به افراد و منابع دیگر وصل میکند.
وقتی به شخصیت بازاریابیتان پی بردید، فروش به مشتریانتان بسیار آسانتر خواهد شد. پس ببینید دوست دارید چگونه بازاریابی کنید و به آن پایبند باشید. لازم است وبسایتتان به روز و جدید باشد، پس یاد بگیرید چگونه با وردپرس و کدهای HTML کار کنید. بدین صورت میتوانید به تمام اجزای وبسایتتان مسلط شوید.
ایمیل، دوست جدیدتان خواهد بود که چندان از او خوشتان نمیآید
صندوق دریافت ایمیلتان سر به فلک زده است. شما به همه توجه میکنید اما نمیتوانید به همه کمک کنید؛ زیرا فکر میکنید همه مشتری شما نیستند. صندوق اینباکس ایمیل پر از افرادی است که میخواهند تشکر کنند، به دنبال محصولات رایگان هستند و خدمات شما را میخواهند. وظیفه شما این است به سرعت تشخیص دهید هر کسی چه میخواهد و به بهترین نحو ممکن پاسخ دهید.
بهتر است هر چه سریعتر به دریافت و ارسال ایمیل با مشتریان احتمالی خاتمه دهید. اگر کسب و کار شما مشاورهای است و وقتتان را در اختیار آنها قرار میدهید، پیشنهاد میکنم دو نامه آماده داشته باشید که بتوانید آن را برای هر موقعیتی تنظیم کنید: یکی برای مشتریان احتمالی و دیگری برای کسانی که احتمالا مشتری شما نیستند.
اگر برای بازاریابی وقت نگذارید، هیچ پولی به دست نخواهید آورد
از درخواست یا مشکل افرادی که مشتریتان هستند مطلع شوید و آنها را به یک ملاقات 20 دقیقهای دعوت کنید. تاریخ، ساعت و شماره تلفن را در ایمیل بگنجانید.
از درخواست یا مشکل افرادی که مشتریتان نیستند مطلع شوید و منابع دیگری چون وبلاگها، مقالات یا کارشناسان را معرفی کنید که به آنها کمک خواهند کرد.
من خیلی دوست دارم شخصا با مشتریانم ارتباط برقرار کنم و معمولا در این حوزه مستقل عمل میکنم. اغلب تلفن را برمیدارم و با آنها به صورت زنده حرف میزنم. تمام تماسها را در یک روز یا بعد از جلسات مرتب با مراجعانم برنامهریزی میکنم. من به این درک رسیدم که این روش زمان زیادی را صرفهجویی میکند.
من در یک تماس 20 دقیقهای تمام کارهای زیر را انجام میدهم
- از گذشته و مسائل فعلی شان اطلاع مییابم.
- نحوهی عملکرد مشاوره و قیمتگذاری را توضیح میدهم.
- اطمینان به دست میآورم که من برای آنها مشاور خوبی هستم یا نه و آیا آنها برای مشاوره آماده هستند یا نه.
- به سوالات اساسی آنها پاسخ میدهم.
- در تماس تلفنی از طریق تن و لحن صدا، به آنها میگویم کار کردن با من چه احساسی دارد.
- صورت حساب مشتری را آماده میکنم.
- تاریخ اولین جلسه را مشخص میکنم.
حتما میدانید انجام این کارها با ایمیل چقدر زمان بر است، چیزی در حدود 5 روز تا یک ماه. پس تلفن را بردارید و وقت خودتان را هدر ندهید.
برای موفقیت در کار، همه کار بکنید
تمام روزهای هفته به دنبال کسب و کارتان نباشید. از همان روز اول برای مشکلات قانونی تدبیری بیندیشید. قیمت محصولات و خدماتتان را براساس توانایی پرداخت خودتان تعیین نکنید، زیرا شما مشتری ایدهآل خودتان نیستید. اگر بتوانید مسائل پیچیدهی کسب و کارتان را رفع کنید، از پس مشکلات موجود در دیگر حوزههای زندگیتان هم برمیآیید. با دیگر کارآفرینان ارتباط برقرار کنید و از طریق اسکایپ با آنها در تماس باشید. هر روز وقت ناهار پیادهروی کنید. اگر میخواهید در کسب و کارتان باهوش باشید، از کارآفرینان موفق الگو بگیرید.
منبع: medium