اضطراب مداوم آدمی را از زندگی بیزار میکند. همراهی با اضطراب هم برای فرد و هم برای اطرافیانش سخت است. خصوصا برای شریک عاطفی او. اضطراب باعث میشود از نظر جسمی و ذهنی درگیر شوید. حتی گاهی لازم است برای کنارآمدن با اضطراب، برنامههایتان را تغییر دهید. مثلا از قدم گذاشتن در برخی موقعیتها خودداری کنید. باید احساسات هر روزهتان را کنترل کنید. اگر شریک عاطفیتان به اضطراب مزمن مبتلاست، کار سختی در پیش دارید. چرا که تلاش زیادی میطلبد تا از آنچه در سر عشقتان میگذرد، مطلع شوید و با او کنار بیایید. اگر عاشق کسی هستید که با اضطراب دست به گریبان است، با یوکن همراه باشید و 13 راهکار موثر برای کنارآمدن با این شرایط سخت را مطالعه کنید.
1.او را تنها با اضطرابهایش نبینید
هیچ کسی دوست ندارد تنها با یک ویژگی خاص شناخته شود. برای حمایت از شریک عاطفیتان که به اضطراب مبتلاست، به او نشان دهید که او را فردی فراتر از اضطرابهایش میبینید.
ما اغلب افراد را تنها با یک ویژگی خاص تعریف نمیکنیم. اما در برابر بیماریهای روانشناختی عکسالعمل دیگری داریم و معمولا بیماری فرد را بزرگ جلوه میدهیم. باید بدانید او هم آدمی است با تمام مشکلات و پیچیدگیهای یک آدم معمولی.
2. او خیلی زود خسته میشود
اضطراب آدمی را از پای درمیآورد. تنها کسانی متوجه میشوند اضطراب تا چه اندازه سخت و طاقت فرساست که خود مبتلا به اضطراب باشند. اضطراب باعث میشود فرد همیشه منتظر پیشامدی بد باشد، به ندرت ذهنش آرام و قرار بگیرد و از نظر جسمی نیز همیشه در وضعیت «جنگ یا گریز» باشد. همین تنش و درگیری باعث خسته شدن فرد مبتلا به اضطراب میشود. مواجهه با موقعیتهایی که برای افراد معمولی بسیار ساده است، برای فرد مبتلا به اضطراب همراه با سختی و خستگی زیاد خواهد بود. حتما درگیر انجام پروژه یا کار پرتنشی شدهاید و در این شرایط مدام با خود میگویید «ای کاش زودتر این کار انجام بشه» این همان احساسی است که فرد مبتلا به اضطراب هر روز و در شرایط عادی دارد. پس دفعهی بعد که فرد مبتلا به اضطراب را تشویق میکنید تلاش بیشتری کند، این موضوع را در نظر بگیرید.
3. او به سرعت بهم میریزد
افرادی که با اضطراب دستوپنجه نرم میکنند، همیشه در تنش و وضعیت هشدار هستند. همین مساله باعث میشود به راحتی در هم بشکنند. آنها توجه ویژهای به اطرافشان دارند و متوجه هر صدا، بو، حرکت، نور و آدمهای پیرامونشان میشوند. برای فرد مبتلا به اضطراب که ذهن ناآرامی دارد، آگاهی از اطراف طاقت فرساست. برای مثال، حرف زدن چندنفر با همدیگر میتواند برای آنها آزاردهنده باشد.
وقتی از فرد مضطرب میخواهید به بیرون برود و دنیا را تماشا کند، به یاد بیاورید که هر آنچه شما از آن لذت میبرید برای او لذتبخش نیست. حتی ممکن است برایش غیرقابل تحمل باشد. پس به او اصرار نکنید در موقعیتی خاص قرار بگیرد. باید به او اطمینان دهید که هر وقت بخواهد میتواند موقعیتش را تغییر دهد.
4. او میداند در بیشتر اوقات اضطرابش غیرمنطقی است
اطلاع از اینکه چیزی غیرمنطقی است باعث توقفش نمیشود. او هنوز هم ممکن است به رخداد صدها احتمال بدتر فکر کند. اگر تکرار این جمله که «اصلا منطقی نیست، پس بیدلیل نگران نباش» مساله را حل میکرد، اکنون هیچ فردی از اضطراب رنج نمیبرد و همه به آسانی درمان میشدند.
یکی از سختترین مسائل درمورد اضطراب این است که فرد مبتلا میداند اضطرابش دلیل منطقی ندارد. پس نیاز نیست این مساله را به او یادآوری کنید. او نیاز به حمایت و همدردی شما دارد، نه نصیحت و گفتن اینکه نگرانیاش غیرمنطقی است.
5. به درد دل او گوش کنید
فرد مبتلا به اضطراب میتواند دربارهی احساساتش حرف بزند، مگر اینکه اضطراب به ترس جدی تبدیل شود. پس در این شرایط از او نخواهید احساساتش را بروز دهد. او تمایل دارد دربارهی خود و مشکلاتش صحبت کند و به شما بگوید چه احساسی دارد.
شاید تصور کنید افرادی که دچار مشکلات روانشناختی هستند نمیتوانند یا نمیخواهند در اینباره با کسی حرف بزنند. اما در بیشتر مواقع به این خاطر است که او خود تصمیم به این کار گرفته است. این ناشی از بیتوجهی طرف مقابل به تلاشهای او برای حرف زدن است. هر وقت فکر کردید طرف مقابل توانایی صحبت در این مورد را ندارد، به او زمان دهید تا شروع به صحبت کند. پس زمان کافی در اختیارش قرار دهید و به دردلش گوش کنید.
6. هنگام ترس و اضطراب زیاد مدام از او نپرسید «خوبی؟»
وقتی میبینید فرد مبتلا به اضطراب دچار ترس شدیدی شده است، چه لزومی دارد از او بپرسید «خوبی؟ الان مشکلی نداری؟»
شما در این لحظه میدانید حالش خوب نیست. قلبش به شدت میزند، قفسهی سینه و دستهایش منقبض شدهاند، بدنش به خاطر ترشح زیاد آدرنالین به لرزش افتاده و اصلا حال خوبی ندارد. شاید به قدری حالش بد باشد که حس کند در حال مرگ است. پس به جای اینکه مرتب از او بپرسید «خوبی؟» از جملات بهتر و مفیدتری استفاده کنید. توصیه میکنیم در این شرایط جملات زیر را به کار ببرید:
- منظم نفس بکش
- میخواهی کمکت کنم به جای امنتر، آرامتر و بهتر بروی؟
- اگه به من نیاز داشتی، همین جا هستم! (سپس او را تنها بگذارید مگر اینکه خودش بخواهد کنارش بمانید)
- قبلا هم این ترس و وحشت به سراغت آمده، این بار هم میگذره
- یادت باشه «هر توصیهی مفیدی که به ذهنتان میرسد».
هیچوقت با او بحث نکنید، اگر میخواهد تنهایش بگذارید، مطابق میلش عمل کنید. او قبلا هم این شرایط را تجربه کرده است؛ پس بگذارید هر طور میخواهد با این شرایط سخت کنار بیاید.
7. او قدردان شماست
همراهی با اضطراب برای هر فردی سخت و دشوار است. مطمئن باشید شریک زندگیتان متوجه این مساله میشود. او میداند بخاطرش از برخی کارهای موردعلاقهتان گذشتهاید و قدر همراهی با شما را میداند. پس هیچوقت فکر نکنید او قدردان زحمتهای شما برای همراهی و حمایتتان نیست.
یک علامت مشترک بین تمام افراد مبتلا به اضطراب، وسواس فکری است. هر چیزی که فکر آنها را بیش از حد به خود مشغول میکند. بخشی از این وسواس فکری به اطرافیان او مربوط است که حامی و همراهش هستند. پس زحمتهای شما هرچقدر هم کوچک باشد، در دید فرد مضطرب است.
8. رها کردن برخی مسائل برای او سخت است
وسواس فکری، بخشی از اضطراب است. مسالهی مهم این است که وسواس فکری از چه چیزی ریشه میگیرد. وقتی فرد مضطرب در شرایط پرتنش و آسیبزا قرار میگیرد. اگر به خوبی با آن کنار نیاید، خاطرهی آن در بخشی از سیستم عصبی احساسی (سیستم لیمبیک) ثبت میشود که میگوید ما در خطر هستیم یا نه.
این خاطره به شکلی متفاوت و در جایی متفاوت با آنچه خاطرات روزانهی ما جمع میشوند، ذخیره خواهد شد. به همین خاطر مغزمان واکنش متفاوتی به این خاطر نشان میدهد و دائم به دنبال شناسایی رابطهی بین آن خاطره و وضعیت فعلی ماست. احساس مداوم تنش و وضعیت آماده باش فرد مضطرب، به همین دلیل است.
وقتی مغز در چنین چرخهای گرفتار میشود، گذر از برخی مشکلات و مسائل بسیار دشوار میشود. مغز به خاطر اضطراب مداوم و مزمن در این چرخه گیر میافتد، پس گذر از هیچ چیزی به سادگی قبل نخواهد بود. فرد مبتلا به اضطراب نمیتواند از هیچ اتفاقی بگذرد. چرا که مغزش به این شرایط عادت کرده و این اجازه را به او نمیدهد. پس با اصرار زیاد شرایط را برایش سختتر نکنید.
9. تغییر برایش سخت و ترسناک است
هر فردی چه گرفتار اضطراب بیمارگونه باشد یا نباشد، تمایل دارد در منطقهی امن خود باقی بماند. اینکه فرد مضطرب تمایلی به تغییر ندارد، باور درستی نیست. اگر آنها روی روال تغییر بیفتند، حتی از تغییر استقبال هم میکنند. مسالهی مهم این است که آنها به سختی میتوانند خود را قانع کنند که در مسیر تغییر قرار بگیرند.
یک راهحل مناسب برای رهایی از نگرانی برای فرد مبتلا به اضطراب، امکان ماندن در حیطهی امنش به دور از هر تغییر است. وقتی در مواجهه با تغییری بزرگ دامنهی امنشان را از دست میدهند، زمان زیادی نیاز است تا دوباره به دامنهی امن قبلی برگردند. پس کمی صبور باشید و آنها را بیشتر درک کنید. تغییر برای فرد مضطرب سخت است، اما آنها تمام تلاششان را میکنند.
10. او از روی عمد به شما بیتوجهی نمیکند
کنترل اضطراب به مدیریت گفتار درونی فرد مبتلا بستگی دارد و گاهی به تمرکز زیادی نیاز خواهد داشت. هر چیز کوچکی میتواند افکار نهفته را در ذهن فرد مضطرب بیدار کند. اگر او در بین گفتوگو در لاک خود فرو رفت، احتمالا مسالهای ذهنش را به خود درگیر کرده و در حال آرام کردن افکار و ذهنش است که هر دو نیاز به تمرکز بالایی دارند.
او خودخواسته به شما بیتوجهی نمیکند. فرد مضطرب تمام تلاشش را میکند تا در مقابل شما بهم نریزد. پس از او نپرسید «خوبی؟» حتی به دنبال جلب توجه او به موضوع بحث نیز نباشید. اگر مسالهی مهمی است که باید در جریان باشد، هر زمان احساس کردید حال بهتری دارد، دوباره گفتوگو را از سر بگیرید.
او در این لحظه به دنبال مدیریت افکارش است. پس ناخودآگاه از گفتوگو کناره میگیرد. حتی وقتی متوجه این کارش میشود احساس بدی به سراغش میآید. به او بگویید که درکش میکنید و حتی مطمئن شوید متوجه موضوع شده است. اگر موضوع مهمی است و مسئولیتی را به او سپردهاید، برایش یادآور بنویسید.
11. شاید در کنارتان باشد اما ذهنش در آنجا حضور نداشته باشد
ممکن است فرد مبتلا به اضطراب همیشه در گفتوگوها حضور فعال نداشته باشد. اتفاقات روزمره ممکن است ما را در افکارمان غرق کند. اما هر چیزی میتواند فرد مضطرب را به لاک تنهایی فرو ببرد و افکارش را به خود مشغول کند. او مدام در افکارش غرق میشود و حضور فیزیکیاش به معنای حضور ذهنیاش نیست. شاید گاهی تلنگر زدن و ترساندن او باعث شود از افکارش بیرون بیاید؛ اما همیشه هم این کار نتیجهبخش نیست.
پس به آرامی او را به دنیای واقعی برگردانید. به او بگویید الان کجاست و چه کاری میکند؛ البته نه به صورت کلامی. او مضطرب و نگران است، حافظهاش که سرجاست.
12. او زندگیاش را محدود نمیداند
اضطراب میتواند زندگی را برای فرد سخت و چالشبرانگیز کند، اما الزاما محدودکننده نیست. اضطراب باعث میشود فرد زندگی را با چشمانداز متفاوتی ببیند و این اتفاق خوبی است. اضطراب عوارض آزاردهندهای دارد. وسواس فکری و غفلت از برخی اتفاقات و رخدادها آزاردهنده است؛ هر چیزی میتواند برای فرد مضطرب آزاردهنده شود.
باید بدانید اضطراب بخشی از شخصیت فرد مبتلاست. اضطراب بخشی از زندگی آنهاست که میتواند مزایایی هم داشته باشد، مزیتهایی که اغلب افراد مبتلا به اضطراب (خصوصا وقتی رو به بهبودی میروند) آنها را کشف میکنند.
13. او شگفتانگیز است
فرد مضطرب همانند هر فرد دیگری، شگفتیهای خود را دارد. همیشه یاد گرفتهایم روی مشکلات و دشواریهای مساله تمرکز کنیم، خصوصا وقتی مشکلات ذهنی و روانی در میان باشد، اما برای غلبه بر آنها نباید شگفتی پیشین و شکوه آینده را از یاد ببرید. پس از شگفتیها غفلت نکنید و جنبههای مثبت را ببینید. اگر عشقتان میتواند آنها را ببیند، قطعا شما هم می توانید.
این 13 نکته ی مهم را به کار بگیرید تا زندگی با شریک عاطفی مبتلا به اضطراب برایتان آسانتر شود. البته ممکن است شرایط هیچ تغییری هم نکند. شاید این نکات برای عدهای از ما کارگشا باشد و برای دیگری هیچ ثمری به دنبال نداشته باشد. عشق، راه حلی فوقالعاده برای تمام مشکلات است. آنچه ارزشمند است این است که تمام انسانها حتی آنهایی که گرفتار مشکلات روانی هستند، لایق عشق هستند؛ پس به شریک عاطفیتان بیدریغ عشق بورزید.
منبع: lifehack