حالا که ما در قرنطینه به سر میبریم، پیدا کردن یک فیلم باکیفیت و سرگرمکننده، مثل پیدا کردن سوزن در انبار کاه است. فیلم «عشق و هیولا»، همان فیلمی است که میتواند برای دوستداران ژانر آخرالزمانی، تجربهی نسبتا جدیدی باشد. نقش اصلی این فیلم سرگرمکننده، پر سر و صدا و تخیلی را دیلان اوبرایان (Dylan O’Brien) بازی میکند. با یوکن همراه باشید.
سوزنی در انبار کاه
برای تماشا و دانلود فیلم «عشق و هیولاها»ی دوبله، میتوانید به گپ فیلم مراجعه کنید. فیلم «عشق و هیولاها» به کارگردانی مایکل متئوس (Michael Matthews)، یکی از نادرترین فیلمهای این روزهای قرنطینهای است: یک ماجراجویی سرگرمکننده تخیلی با ژانری پیچیده که با بودجهی نسبتا کمی در یک استودیوی بزرگ ساخته شد و با اینکه از روی هیچ کتابی اقتباس نشده بود، قرار بود در تئاترها اکران شود. یک بیماری همهگیر خاص (یک چیزی مثل کرونای خودمان) ظاهر شد و همهی مقامات را در بر گرفت. با اینکه میشود گفت این فیلم برگرفته از هیچ چیز دیگهای نیست، کاملا مشخص است که توسط کسی خلق شده که یک شب از تلویزیون فیلم «عشق و هیولاها» را دید و با خودش گفت: »من خودم میتوانم همین فیلم را بهتر و پر از حشرات بسازم.» و خب تا حدودی هم درست میگفتند. در هر صورت این فیلم، به نوبهی خودش خوب است.
مشخصا فیلمساز برایان دافیلد (Brian Duffield) (که فیلمنامه را با متایس رابینسون مشترکی نوشت) و هر کس دیگری که روی فیلم «عشق و هیولاها» کار کردهاند، فیلمهای تخیلی و آخرالزمانی زیادی دیدهاند و مخاطبشان نیز افرادیاند که این نوع فیلمها را زیاد میبینند. شروع فیلم با آهنگ «دنیا اینگونه به پایان رسید» (this is how the world ended) است، آنقدر شرح حال و واقعی است که انگار دافیلد و رابینسون، متن آن را برای مخاطبانی که واقعا در یک فیلم آخرالزمانی زندگی میکنند، نوشتهاند.
خلاصهی فیلم
راوی داستان ما، جول دوسن (Joel Dawson) (بازیگر : دیلان اوبراین، که شخصیتش در این فیلم، کاملا برعکس شخصیتش در فیلم ریوردیِل (Riverdale) است و توضیح میدهد که چرا در هفت سال گذشته در یک پناهگاه زیرزمینی زندگی میکرد، انگاری که میدانست هرکدام از بینندگان دارند به گذشتهاش فکر میکنند. او در مقابل انقراض تقریبی انسانها، فقط شانه بالا میاندازد و میگوید: »فکر نمیکنم کسی واقعا شوکه شده باشد.» «ما همیشه انتظار این اتفاق را داشتیم و خب بالاخره هم اتفاقافتاد.» حالا این «اتفاق»، یک شهابسنگ غولپیکر بود که دانشمندان قبل از برخورد آن به سیارهی ما، آن را با موشک منفجر کردند، اما ترکیبات شیمیایی مورد استفاده برای پرتاب این موشکها، دوباره روی زمین پخش شد و کل حشرات روی زمین را به موجوداتی غولپیکر و تشنه به خون تبدیل کرد. برخی دیگر از موجودات نیز تحت تاثیر این ترکیبات شیمیایی قرار گرفتند، اما در کل فیلم دربارهی علمی که پشت این مواد بود، چیزی نگفته است(هم جوئل دقیقا نمیداند چه اتفاقی افتاده و هم احتمالا دررقسمت بعدی فیلم، این چیزها روشن میشود.)
به هر حال، جول تنها مرد باقیمانده در آن گودال زیرزمینی است که اسمش را خانه میگذارند. او مسئولیت دهکده را بر عهده دارد و هر زمان که میترسد، سر جایش منجمد میشود. اوضاع دور و برش آنقدر بد و وخیم است که احساس میکند دیگر عقلی برایش نمانده است. اما با این حال ایمی (Aimee) (بازیگر: جسیکا هنویک)(Jessica Henwick) همیشه در کنار اوست و تنهایش نمیگذارد. همه چیز بین این دو خوش و خرم بود، تا اینکه یک سوسک بلاتودیا (Blattodea) که اندازه قایقهای بادبانی بود، شهرشان را نبود کرد.
جول همیشه عاشق ایمی بود و هنگامی که مجبور شد برای جلوگیری از موریانههای بیگانه از پناهگاهش بیرون بیاید، با خودش گفت که زمان آن فرا رسیده تا شجاعانه وارد دنیای بیرون شود و 85 مایل تا سنگر ایمی سفر کند، هرچند میدانست که این عمل، عین خودکشی بود. او همانطور که دارد از میان مردم رد میشود، به مردم میگوید: «میدانم که فکر میکنید من ظریف و ترسوام.» مردم در جواب فریاد میزنند: «ما تو را دوست داریم جول!» هنگامی که بیننده صحنههای حاکی از انسانیت را، آن هم در این دنیای پر هرج و مرج میبیند، به وجد میآید.
جهانی متفاوت
جهان در عین شرارتش، واقعا فوقالعاده است. سفر قهرمانانهی جول، هیچگاه حوصلهتان را سر نمیبرد. در هر مرحله از داستان، یا اتفاق هیجانانگیزی میافتد، یا موجودات ترسناک و احمقانهای به قهرمان داستان ما حمله میکنند. جلوههای ویژهی موجودات غولپیکر فیلم، از وزغ بزرگ تا مار خزنده، همه و همه در نوع خود به یادماندنی هستند و بهترین بخش فیلم هم همین موجوداتش است. حتی اگر بخواهیم کلیتر نگاه کنیم، آن موجوداتی که با جلوههای ویژه ساخته شدند، هرکدام شخصیت ویژهی خودش را دارد و آنقدر زنده هستند که جهان جول را به مکانی خاص، جالب و پر از خطرات غیرقابل تحمل تبدیل میکند و فقط بیدلیل سر راه شخصیت اصلی داستان، موانع زنده ماندن قرار نمیدهد.
از تار عنکبوت عجیب و غریبی که بر روی یک خانهی متروکه دیده میشود، تا دوچرخهای که در شاخههای بالای یک درخت گیر کرده است و یک ربات خندهداری که بعدا به شخصیت اصلی میپیوندد و از چشمهای اِلایدی(LED)اش، گرمای مادرانهای احساس میشود، همه و همه باعث شده تا فیلم، به نوع خودش طرحی متفکرانه و باشکوه داشته باشد. همین باعث میشود کسانی که تازه شروع به دیدن فیلم کردهاند، احساس کنند فیلم با احتیاط فوقالعادهای ساخته شده است. زمانی که جول با یک شکارچی کاملا جدی (بازیگر: مایکل روکر) (Michael Rooker) و جنگندهی هشت سالهی بیرحمش (بازیگر: آریانا گرینبلات) (Ariana Greenblatt) وارد بخش دوم داستان میشود، فضای فیلم بسیار شبیه به فیلم «سرزمین زامبیها» (Zombieland) به نظر میرسد. «عشق و هیولاها»، آنقدر ایدهی اورجینالی است که کمی استفاده از کلیشههای فیلمهای دیگر، آن قدرها مهم نیست. برای همین هم انگار روکر و گرینبلات، از یک داستان اکشنتر و به زور به این فیلم کشیده شدهاند و مجبورند با جول همراه شوند. واقعا تا فیلمی به این خوبی داریم چرا باید سراغ فیلمهای خستهکنندهی دیگر برویم؟
یک فیلم سینمایی، بهتر از هر سریالی
فیلم «عشق و هیولاها»، آن چنان پیچیده نیست و با اینکه داستان دربارهی پایان دنیا است، مضمون فیلمش، هیچگاه ثابت نیست و با همان بزرگنماییها، میان بینندگان پذیرفته شده است. درضمن، این فیلم دقیقا همزمان همهگیری ویروس کرونا و مرگ هزاران انسان اکران شده. اوبراین هم فیلمش را طوری ساخت تا این درماندگی همگانی، به نحو احسن به تصویر کشیده شود. متایس هم به دلیل تجربهای که در بخش برنامههای تلویزیونی دارد، تعادل کمدی و خطر را طوری در این فیلم برقرار کرده که برای بیننده بسیار لذتبخش شده است.
متاسفانه به خاطر قرنطینه، فیلم «عشق و هیولاها» فرصتی پیدا نمیکند تا به جهانیان نشان دهد یک فیلم با بودجهی متوسط مانند این، هنوز هم میتواند روی پردهی سینما برود. اما باز هم هستند کسانی که کیفیت این فیلم سینمایی صد دقیقهای را تشخیص دهند و بیشتر از هر سریالی، مشتاق آن باشند.
برای تماشا و دانلود فیلم سینمایی جدید دوبله/ زیرنویس میتوانید به «گپ فیلم: مرجع دانلود فیلم و سریال» سر بزنید.
منبع: IndieWire