اخیرا یه قرار ملاقات با یکی از مراجعینِ آیندهام داشتم که احساس میکردم قراره همکاری خیلی خوبی با هم داشته باشیم، یه ایمیل براش فرستادم و ازش تشکر کردم و خواستم تا اطلاعات بیشتری رو برای پیگیری کار در اختیارم قرار بده. ولی حتی بعد از چند هفته، هیچ جوابی ازش دریافت نکردم – سکوت.
این بدترین نوعِ بازخورده چون همه چیز کاملا مبهمه. از اون جایی که ما نمیدونیم چرا فرد مورد نظر سکوت کرده، به طور اجتنابناپذیری، مستقیما سراغ نگرانیهای همیشگیمون میریم. وقتی پاسخی دریافت نمیکنیم، پیش خودمون در مورد چیزی که توی سر اون شخص میگذره، فکرهای زیادی میکنیم، یه چیزی مثل «اونقدر کارت افتضاح بود که حتی نمیخوام باهات حرف بزنم». که البته، معمولا چیزی نیست که طرف مقابل داره بهش فکر میکنه یا احساسش میکنه. اما سوءتفاهمها به ندرت به وسیلهی کلمات اتفاق میوفتن، بلکه در خلاءیی که بین کلمات به وجود میاد، ایجاد میشن. پس بهترین روش برای روبرو شدن با سکوت چیه، اون هم به شکلی که فعل و انفعال موجود رو، در جهت مثبتی حفظ کنه؟
اول از همه، برای خودتون روشن کنید که نمیدونید منظور از این سکوت چیه، و سعی کنید در برابر وسوسههایی که بهتون میگه جای خالی رو با حدس و گمانهای منفی پر کنید، مقاومت کنید. قدم بعدی اینه که سعی کنید با فردی که پاسختون رو نمیده تماس بگیرید و ازش بخواید تا به هر شکلی که شده به شما جواب بده تا بالاخره متوجه بشید که در چه موقعیتی قرار دارید. اگه پاسخی دریافت کردید، هر چیزی که باشه، طوری رفتار کنید که انگار اون پاسخ حقیقت داره، حتی با وجود اینکه میدونید حقیقت نداره. مثلا اگه طرف مقابل بهتون بگه که بیرون از شهر بوده، اما شما میدونید که نبوده، به روش نیارید، چون هیچ نتیجهی خوبی از این کار نمیگیرید. فقط ازش بپرسید که چه زمانی دوباره میخواد این رابطه از سر گرفته بشه. اما اگه هیچوقت جوابی دریافت نکنید چی؟ حتی با دو بار پیگیری کردن؟ یک ایمیل نهایی بفرستید و بگید، «فکر کنم یک بار دیگه هم باهاتون تماس گرفتم، اگه ازتون خبری نشونم، دیگه مسئله رو پیگیری نمیکنم». این کار معمولا توجه فرد رو جلب میکنه. اما اگه باز هم خبری نشد، کاملا فراموشش کنید. شما هر کاری میتونستید انجام دادید. با یوکن همراه باشید.