مجری: کمی باهامون دربارهی هنرِ تبدیل شدن به یه هنرمند صحبت کن. منظورت از اینکه به همه میگی که ممکنه اینو ندونن، اما یه هنرمند هستن چیه؟
ست گودین: ما نویسندهها ابزارمون کلماته، گاهی اوقات کلمات جدیدی ابداع میکنیم مثل «گاوِ بنفش» و گاهی اوقات باید معنیشون رو تغییر بدیم. من دنبال کلمهای بودم که کاری که انسانها وقتی شبیه انسانن و نه ماشین رو توصیف کنه، کاری که وقتی داریم اون بیرون مُهر خودمون رو پای یه چیزی میزنیم انجام میدیم، اونم چیزی که ممکنه نتیجه نده. بیشتر از همه به کلمهای نیاز داشتم که توصیفکنندهی سخاوت اون رابطهی انسانیای باشه که این نوع کار ایجاد میکنه. برای همین بهش گفتم هنر. همه موافقیم که یه نمایشنامهنویس هنر تولید میکنه، جکسون پولاک هنر تولید میکرد، وقتی به یه رستوران میری و برات غذایی میارن که با دقت و فقط برای تو درست شده، خب این هم هنره. وقتی که فروشندهی طرح بیمهات بهت میگه میدونی یه نفر دیگه پایین خیابون هست که چیزهای بهتری بهت میفروشه، بذار ببرمت اونجا و بهش معرفیت کنم، این هم هنره. با یوکن همراه باشید تا در این باره بیشتر بدانید.
این جزو قوانین نیست، انسانیه. یه کار جدید و تازه ست. کار من توی مدت اخیر بررسی تفاوت بین مکانیک انجامِ کاری که بقیه بهت میگن، و مکانیک آدمهای احمق، مکانیک کارهایی که تمام روز انجام میدم، چطور سریع و ارزون انجامش بدم نبوده، بلکه چطور میتونم یه هنرمند بشم بوده. وقتی چهار ساله بودیم، همه با انگشت نقاشی میکردیم، قبلاً هیچوقت این کار رو نکرده بودیم، وقتی هفت ساله بودیم جوکهایی میگفتیم که تابحال گفته نشده بودن، وقتی نه ساله بودیم میرفتیم جلو و به یه نفر نشون میدادیم که بهش اهمیت میدیم. بعد به مرور زمان این ویژگیها در ما از بین میره و من میخوام اینو برگردونم.
ما رو شستشوی مغزی دادن تا همیشه نقشهی راه بخوایم. آزمون اِساِیتی (SAT) برای همینه، توی مدرسه برای همین ازت امتحان میگیرن، بعضی از اونهایی که توی مدرسه خوبن، در واقع توی پیروی از نقشه خوبن، بعد میریم و توی یه سازمان بزرگتر کار میکنیم و اون جا نمیگن با بهترین قضاوت ممکن به قضیه پی ببر، میگن برو صفحهی 37 و هرکاری میگه بکن. این چارچوبذهنیِ محتاج نقشه، واقعاً ما رو اسیر خودش کرده. فکر میکنم به راهی نیاز داریم که به خودمون و بچههامون آموزش بدیم به جای نقشه، دنبال قطبنما باشیم؛ و به جای پرسیدن مسیر، مسیر رو مشخص کنیم.