جرج واشینگتن 225 سال پیش بر بالکن عمارت فدرال «هال» در خیابان «وال» شهر نیویورک ایستاد، و به عنوان نخستین رئیس جمهوری ایالات متحده آمریکا سوگند یاد کرد. از آن زمان تاکنون آمریکا و جهان دستخوش تحولات و تغییرات شگرفی شده، و آمریکای نوبنیاد جوان آن روز به ابر قدرت و بزرگترین قدرت نظامی، اقتصادی، صنعتی، علمی و سیاسی جهان تبدیل شده است.
جرج واشینگتن سال 1732 در ویرجینیا متولد شد، او هرگز به مدرسه نرفت و اخلاق، رفتار و دانشی را که یک نجیبزاده ی قرن هجدهمی در ویرجینیا باید میداشت در خانواده و نزد پدر و برادر بزرگترش آموخت. جرج واشینگتن به دو چیز علاقهمند بود: هنرهای نظامی و توسعه سرزمینهای غرب. او در 16 سالگی در کار نقشه برداری املاک شِنانْدُآ که به لُرْدْ تُماسْ فیِرْفاکْسْ تعلق داشت کمک میکرد.
واشینگتن زمانیکه 22 سال داشت به عنوان سرهنگ دوم وارد خدمت نظام شد. جرج جوان در زد و خوردهای اولیهای جنگید که بعداً منجر به جنگ هفتساله با سرخپوستان و فرانسویها شد. گفته می شود تعداد زیادی از بومیان سرخپوست به دست سربازان او کشته شدند اما چون درجه ای که خواهان آن بود را به او ندادند، استعفا داد.
جرج واشینگتن با بیوه ثروتمندی، از اهالی ویرجینیا ازدواج کرد، پس از این ازدواج بر میزان املاک و همچنین موقعیت اجتماعی جرج واشینگتن افزوده و تبدیل به ثروتمندترین مرد ویرجینیا یا شاید تمام مستعمره نشینها شد. جرج واشینگتن نیز مانند پدرانش احساس میکرد که تحت استثمار بازرگانان بریتانیایی قرار دارد و قوانین بریتانیا در جریان امور اخلال ایجاد میکند.
ماه مه سال 1775 دومین کنگره در فیلادلفیا تشکیل شد، در این جلسه جرج واشینگتن که یکی از اعضای هیئت نمایندگی ویرجینیا بود به عنوان فرمانده ارتش استقلال طلبان آمریکا برگزیده شد. جرج واشینگتن در ژوئیه سال 1775 و در کمبریج ماساچست فرماندهی ارتشی آموزش ندیده را در جنگی طاقت فرسا برعهده گرفت که 6 سال طول کشید.
جرج واشینگتن خیلی زود دریافت که بهترین استراتژی به ستوه درآوردن بریتانیایی هاست. او در گزارشی خطاب به کنگره گفت: «در هر شرایطی از یک عملیات عمده نظامی باید اجتناب کنیم، نباید به هیچ عنوان ریسک کنیم مگر آنکه ضرورتی پیش آید». در نبردهای بعدی واشینگتن اندکی عقبنشینی میکرد و بعد زمانی که انتظارش نمیرفت ناگهان حمله میکرد. در سال 1781 واشینگتن با کمک نیروهای فرانسوی، نیروهای ژِنِرال کُرْنُوالیس را در یورک تاون محاصره کرد.
جرج واشینگتن دوست داشت به مزرعهاش در مانْتْ وِرنُنْ بازگردد و بازنشسته شود اما خیلی زود دریافت که مفاد قانونی کنفدراسیون چندان کارآمد نیست و از همین رو یکی از کسانی بود که اولین گامها را برای تشکیل کنوانسیون قانون اساسی برداشت. زمانی که قانون اساسی جدید آمریکا تصویب شد، کالج انتخاباتی در رایگیری غیر علنی، جرج واشینگتن را به عنوان نخستین رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا برگزید. در آن زمان جمعیت ایالات متحده آمریکا چهار میلیون نفر بود.
واشنگتن در دوره زمامداریش نیروی دریایی، وزارت امور خارجه، و دیوان عالی کشور آمریکا را بنیان گذاشت و دلار را پول رسمی کشور کرد. او با پیوستن به ایالات و همکاری با آنها، دولت فدرال آمریکا را بنیاد نهاد. نخستین رئیس جمهوری آمریکا باور ژرف و عمیق به مفهوم آزادی مذهب و یا آزادی وجدان داشت. واشینگتن در بیشتر جنگها بازنده بود، اما رهبری او استقلال آمریکا را تضمین کرد و به همین دلیل برخی می خواستند او پادشاه کشور تازه بنیاد شود، اما او امتناع ورزید، و خواستار یک کشور متحد، دمکراتیک، آزاد با یک نظام جمهوری شد.
شجاعت واشینگتن در پذیرش رهبری کشور پس از جنگ های استقلال ضرب المثل است. او می دانست که عملکردش در مقام ریاست جمهوری پیشینه و الگویی خواهد شد برای جانشینانش، به همین دلیل وظایفش را بسیار جدی می گرفت. او تلاش کرد با سیاستها و رهبری اش سابقه ای برای جانشینانش و دیگرانی که خواهان آمریکای بهتری هستند، بر جای بگذارد.
جرج واشینگتن از ابتدا مراقب بود تا در روابط کاری با کنگره بنای درستی گذاشته شود، او به قدرت سیاستگذاری که قانون اساسی به کنگره داده بود اعتراضی نکرد اما تصمیمگیری در مورد سیاست خارجی بطور کلی در اختیار ریاست جمهوری قرار گرفت. زمانیکه انقلاب فرانسه منجر به جنگی بزرگ میان فرانسه و انگلستان شد، واشینگتن نه توصیههای تُماسْ جِفِرسُنْ وزیر امور خارجهاش را که طرفدار فرانسه بود پذیرفت و نه پیشنهادهای اَلِکْسانْدْرْ هَمیلتُنْ وزیر خزانه داری را که طرفدار بریتانیا بود. جرج واشینگتن اصرار داشت تا زمانیکه آمریکا قویتر شود باید موضع بیطرف داشته باشد.
زمانیکه نخستین دور ریاست جمهوری واشینگتن رو به پایان بود دو حزب سیاسی در حال شکل گرفتن بودند، او هرگز بهطور رسمی به فدرالیستها نپیوست اما از برنامههای آنان حمایت میکرد و الهام بخش آنان بود. در پایان دور دوم ریاست جمهوری اش، جرج واشینگتن خسته از سیاست خود را بازنشسته کرد و از شرکت در سومین دوره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا خودداری کرد. جرج واشینگتن این سیاست عرفی را که ریاست جمهوری حداکثر دو دوره میتواند بر سرکار باشد بنا نهاد. او در سخنرانی خداحافظی از هموطنانش خواست تا از تعصبات افراطی حزبی و برتری جوییهای جغرافیایی دوری جویند. جرج واشینگتن در زمینه سیاست خارجی نیز نسبت به ائتلافهای دراز مدت هشدار داد.
بسیاری جرج واشنگتون را عضو فراماسونری و حتی ماسون اعظم میدانند. در سال 1922 ساخت یک یادبود ماسونی در ایالت ویرجینیا برای او آغاز شد. ساخت این امارت 9 طبقه، 600 میلیون دلار هزینه و 10 سال زمان برد. جرج واشینگتن کمتر از سه سال دوران بازنشستگی اش را در مزرعه شخصیاش گذراند و در 14 دسامبر سال 1799 از عفونت گلو در گذشت. آمریکا ماهها در مرگ جرج واشینگتن سوگوار بود. جرج واشینگتن را سمبل ایالات متحده میدانند و بسیاری معتقدند بدون جرج واشینگتن ایالات متحده آمریکا وجود نداشت. نقش او در آفرینش تصویری از عظمت نهاد ریاست جمهوری و شخص رئیس جمهوری انکار ناپذیر است.
او مردی است که می توانست پادشاه شود، ولی با خودداری از پذیرش آن، جمهوری را آفرید.
جورج واشنگتن در 14 دسامبر 1799 بر اثر عفونت گلو درگذشت. نه تنها آمریکا برای فقدان واشنگتن ماهها عزادار بود، بلکه ناپلئون بناپارت هم 10 روز در فرانسه عزای عمومی اعلام کرد. بسیاری باور دارند بدون واشنگتن ایالات متحده نمی توانست دست کم در صورت کنونی آن وجود داشته باشد.