یه عنوان رهبر، باید اول از همه با چشمانداز خود رهبری کنیم. اگر ما نتوانیم تصویر شفاف و واضحی از آینده برای خود ترسیم کنیم، چیزی که واقعا لذتبخش و دستیافتنی باشد، بعدها نمیتوانیم به اعضای تیم خود انگیزه کافی برای تغییر و برعهده گرفتن وظایف بزرگتر را منتقل کنیم. به همین علت بود که مایکل اس.هیات، کتاب رهبران انگیزهدهنده با چشمانداز، را نوشت تا به رهبران کمک کند که چشماندازی روشن و واضح برای خود ترسیم کنند. با این مقاله یوکن که ترجمهای از نوشتار مایکل هایت در این زمینه است، همراه باشید.
چشمانداز داشتن بسیار ضروری است. اما این فقط ابتدای کار است. شما باید به گونهای با چشمانداز خود ارتباط برقرار کنید که بقیه افراد هم با همان روش ترغیب به رسیدن به آن نقطه شوند. در این چهل سال تجربه رهبریام، با چشمپوشی از تجربه مدیرعامل یک شرکت بسیار موفق در کل جهان بودنم، یاد گرفتم که چطور چشماندازی را بسازم تا بقیه افراد را هم مشتاق به پیروی از آن کنم. همه آموختههایم به این چهار گام ختم شد:
1. آن را انگیزشی بسازید
اولین قدمی که باید بردارید این است که چشمانداز خود را انگیزشی بسازید. همه افراد میخواهند جزو بخشی که بزرگتر از خودشان است باشند. زندگی فردی هیچکسی آن طور که ما فکر میکنیم بزرگ و شایسته نیست تا ما را راضی کند. آن چیزی که به افراد انگیزه میدهد، فرصت متفاوت بودن و تغییر کردن آنها است.
قطعا همه افراد با پاداش و افزایش حقوق خوشحال میشوند، اما این همیشگی نیست. چشمانداز شما نباید مربوط به پیشرفت و موفقیت شخصی شما باشد. بلکه باید به گونهای باشد که بقیه افراد را نیز تشویق کند تا برای رسیدن به آن تلاش کنند و بهترین خود را انجام دهند تا دنیا را برای بهتر شدن تغییر دهند.
آن تغییری که شما دوست دارید در دنیا به وجود آورید کدام است؟ اگر چشمانداز شما به حقیقت بپیوندد، در زندگی بقیه افراد چه تغییر مثبتی ایجاد میشود؟ به افراد شرکت نشان دهید که چه تغییری در انتظار آنها است و به زودی شاهد آن خواهد شد که چطور برای به وقوع پیوستن آن به هر دری میزنند.
هیچ جایگیزینی برای چشمانداز وجود ندارد. -مایکل هیات
2. آن را به شکل محسوس دربیاورید
دومین گام برای این کار، محسوس ساختن چشمانداز است. درست است که انگیزه مهم است، اما به تنهایی کافی نیست. اغلب اوقات انگیزه ی یک چشم انداز در لابهلای داستانها و ارزش آن نهفته است. قلب افراد را لمس میکند و آنها را به اقدام کردن وا میدارد. اما چه اقداماتی؟
اگر بخواهید چشمانداز خود را در واژهی محسوس به دست بیاورید، لازم است از انتزاع و ذهن فراتر بروید. با این روش، افراد متوجه میشوند که برای چه چیزی قرار است تلاش کنند. وقتی این را میگویم باور کنید که وقتی افراد چیزی را نبینند، برای تحقق آن هم خودشان را وارد نمیکنند و تلاشی برای آن نمیکنند.
یکی از راههایی که میتوانید به وسیله آن، این کار را انجام دهید، نوشتن یک طرحی است که در آن دستاوردهای چشمانداز شما کامل شرح داده میشود. در ادامه یک مثال را با هم مرور میکنیم:
در مایکل هیات و همکاران: «ما میخواهیم فرهنگ شغلی سازمان را تقویت کنیم تا با هسته ارزشهای ما همسانی بیشتری داشته باشد.» این یکی از 4 اصول اصلی ما در چشمانداز آینده است. عالی به نظر میرسد. خیلی از افراد تمایل دارند برای شرکتهایی که مبنی بر ارزش هستند کار کنند. اما این چطور میتواند راه خودش را در عملکردهای روزانه ما نشان دهد.
برای این که آن را درست متوجه شویم، جزئیات کلیدی زیر را برای شما اضافه میکنم:
- ما فقط افرادی را استخدام میکنیم که استعداد زیادی دارند، بسیار رقابتی هستند و شخصیتی بیعیب و نقص داشته باشند. آنها مثبت هستند، با اعتمادبنفساند و مشتاقاند تا به بقیه افراد خدمت کنند.
- کارکنان ما میدانند که ایدئولوژی اصلی ما چیست و آن را برای بقیه توضیح میدهند و این را درک میکنند که چطور در آیندهی آن با هم شریکاند.
- هرکدام از کارکنان ما از تواناییهای خودشان آگاهاند و میتوانند آن را در نقش خاصی که قرار است برای این پیشرفت شرکت ایفا کنند، اجرا کنند.
- باز هم بیش از پیش مشخص و محسوس کار میکنیم. ما به همتیمیهای خودمان تصویری از چشماندازی که در زندگی واقعی ما ایجاد خواهد شد میدهیم.
ما انقدر در تصویری که از چشمانداز خود ارائه میدهیم دقیق و شفاف برخورد میکنیم که بقیه افرادی که میخواهند به ما ملحق شوند، دقیقاً بدانند که چه چیزی میخواهیم.
3. آن را کاربردی کنید
سومین گام برای این کار این است که آن را کاربردی و عملی کنید. شرح چشمانداز میتواند در مورد تصمیم گیری های شرکت بسیار اثرگذار باشد. برای مثال، مثالی که در مورد تغییر فرهنگ شغلیمان کمی بالاتر زدم، در استخدام افراد شرکت خیلی کاربردی است. زیرا طبق آن به ما اطلاعات لازم را در مورد این که چطور خودمان را جلوی کارجویان بلقوه نشان دهیم، چطور آنها را نظارت کنیم و چطور مصاحبه هایمان را رهبری کنیم میدهد.
وقتی چشمانداز مشخصی داشته باشید، برای هر یک از اعضای شرکت وضوح و شفافیت را به همراه میآورد. برای مثال، با وجود یک چشمانداز مشخص، دستیار اجرایی شما دیگر میداند که چه قرار ملاقاتی را تنظیم کند و کدام یک را رد کند. به تیم بازاریابی شما این دید را میدهد که کدام فرصت را پیگیری کنند و کدام یک را نکنند. وقتی که یک نقشهی چشمانداز مشخص، همانطور که در کتابم گفتم، داشته باشید، همهچیز در کسب و کار شما از فیلتر آن رد میشود.
4. آن را مشهود کنید
چهارمین گام برای آن، مشهود ساختنش است. برای این که تمام مراحل چشماندازتان اثرگذار باشد، باید افراد از آن بدانند. شما نمیتوانید بروید به یک نقطهی دور و برای خودتان چشماندازی طرح کنید و در آخر مثل یک راز برای خودتان نگهش دارید. باید آن را شرح داد و مدام باید این کار را تکرار کرد.
به نظر شما چند بار باید با یک ایده به درستی ارتباط برقرار کنید تا افراد دیگر هم بتوانند آن را به درستی بفهمند؟ سه بار؟ چهار بار؟ پنج بار؟ این به نظر زیاد میرسد. اما براساس گفتههای نویسندگان کتاب مدیرعامل همسایه بغلی، عدد درست برای این کار نزدیک به 8 است. اگر چشمانداز خود را به شکلهای مختلف، بارها برای افراد توضیح دادهاید و از این کار خسته شدهاید، به شما تبریک میگویم! در حال حاضر نصف راه را رفتهاید!
به عنوان رهبران یک مجموعه، چشمانداز از خود ما شروع میشود. اگر ما با چشمانداز پیش نرویم، هیچ کس دیگری در تیممان هم این کار را نخواهد کرد و با آن حرکت نخواهد کرد. این مسئولیتی است که نه میتوانیم پشت گوش بیاندازیم و نه میتوانیم به کسی دیگر واگذار کنیم تا آن را انجام دهد. از یک چشمانداز شفاف در آینده شروع کنید. سپس آن را به یک ابزار انگیزشی ، شفاف، عملی و کاربردی کنید و سعی کنید با آن به خوبی ارتباط برقرار کنید. افراد دیگر هم همین کار را انجام خواهند داد.
منبع: michaelhyatt