مثل همه سوالهای عمیق اینم به فاکتورهای متعددی بستگی داره. چند سالتونه، برنامه دارید چند سال در اون کار فعالیت کنید، وضعیت مالی فعلیتون چه جوریه، برنامتون برای دهه اینده زندگیتون چیه و چیزهایی از این قبیل.
به دلایلی افراد دوست دارن این نوع موقعیتها رو غیر واقعی کنند. با اعتقاد به اینکه یکی از این دو تا رو باید انتخاب کنن. در حالیکه در واقعیت شغل و لذت با هم در یک طیف هستن.
اگه شما جوان هستید قطعا پول مهمتر از رضایت از شغله. اگه میخواین چیزی برای خودتون بسازید باید صاحب چیزی باشید، خونه، ماشین برای ارائه دادن به خانوادهایی که میخواین بسازین. با یوکن همراه باشید.
هرچه سنتون بیشتر میشه این نیازهای اولیه کمرنگتر میشن و دیگه نیازی نمیبینید که به خودتون فشار بیارید، صرفا برای اینکه بیشتر داشته باشید. دارایی بیشتر ارزشتون رو در سالهای میانی زندگی بیشتر نمیکنه. بیشتر افراد اولویتهاشون رو با پیشرفت در زندگی تغییر میدن.
قسمت مهمش اینه که چیزهای مختلف رو امتحان کنید و ببینید در موردشون چه حسی دارید. اینجوری چیزهایی در مورد خودتون یاد میگیرید و میفهمید در زندگی چی براتون مهمه.
همه قرار نیست در زندگیشون تا 30 سالگی روزی 16 ساعت کار کنن، همینطور هم همه قرار نیست 35 سالگی بازنشست بشن. همه هم از زندگی با ریسک بالا و پاداش بالا لذت نمیبرن. این موضوع خیلی مهمیه که در زندگی، افراد فراموش میکنن.
به دست آوردن پول زیاد نیازمند اینه که از بعضی چیزهایی که بقیه فکر میکنن خیلی ارزشمنده بگذرید. زندگی یک مدیر جوان صندوق سرمایهگذاری در زوریخ و زندگی یکی که داوطلب در ngo در افریقاست کاملا متفاوته.
نسل جدید ما بهترینها از هر دو دنیا رو میخوان. اونا باید دنبال پول باشن و در عین حال بدونن که تاثیر مثبتی دارن و کسبوکارها هم به این مسئله توجه کردن. خوشبختانه برای شما محیط کاری در حال تحوله اما هنوز به چیزی که باید نرسیدیم.
یک سال پیش درباره مرد جوانی به نام آدام براون و داستان بینظیرش شنیدم. اون بیشتر جوانیش رو مشغول بازرگانی در وال استریت بوده و هر سال درآمدی 6 رقمی داشته. این مدل زندگی عوارض داره، شما زندگی شخصی ندارین. تقریبا همش کاره. همه زمان هر روز.
وقتی بالاخره شانس آورد و تونست یه زمان کوتاهی خالی کنه، به هند سفر کرد و دید یه بچه کوچک تو خیابان گدایی میکنه. وقتی از بچه پرسید برای چی گدایی میکنه، بچه جواب داد: مداد.
وقتی برای بچه یه ست کامل مداد و مداد شمعی گرفت، شروع به فکر کردن راجع به زندگی خودش کرد. تصمیم گرفت اگر بخواهد سلامت روانی و عاطفی خود را حفظ کند، باید تغییراتی ایجاد کند. برای همین برگشت به خونه، نامه استعفاشو ارائه داد و خیریهای به نام pencils of promises رو تاسیس کرد. از اون زمان تا حالا، بیشتر از 150 مدرسه ساخته و وسایل مورد نیاز صدها بچه رو برای تحصیل فراهم کرده.
این مهمه که بدونید میتونید موقعیتتون رو تغییر بدید، اگر بخواید! تا زمانی که بتونید حداقل نیازهاتون رو برآورده کنید. وقتی که این کار رو بکنید دنیا مال شماست تا به دستش بیارید. این چیزیه که ما درباره شما «یوکنیها» میخوایم بدونیم، در این دوره از زندگیتون فکر میکنید کدوم مهمتره؟ اینکه از نظر اقتصادی پیشرفت کنید یا از نظر احساسی؟