منفرد اف.آر.کتس مربی اجرایی، روانکاو و مدرس علمی است. او استاد برجسته بالینی مدیریت توسعه رهبری و تغییرات سازمانی INSEAD در فرانسه، سنگاپور و ابوظبی است. او دلیل ایجاد احساس ناامیدی و چگونگی غلبه و کنار آمدن با آن را با ما به اشتراک میگذارد. با یوکن همراه باشید تا در این باره بیشتر بدانید.
رابرت نمیدانست چه فکری کند؟ چگونه میتوانست وضعیت را در این حد بد قضاوت کرده باشد؟ او عصبانی , غمگین بود و احساس میکرد به او خیانت بزرگی شده است.
به دلیل بازنشستگی قریبالوقوع خود، رابرت به دقت، جانشینی برای مدیریت پروژه کلیدیاش انتخاب کرد. مدیران شرکت اطمینان دادند که با انتخاب او موافق هستند. اما وقتی زمان رایگیری آمد شخص دیگری را به عنوان رهبر تعیین کردند؛ کسی رابرت به او اعتماد نداشت تا کاری را ادامه دهد که مهمترین پروژهی حرفهایاش بود. رابرت خودش را به خاطر رویدادی که انتظارش را نداشت سرزنش میکرد و احساس خستگی و ناامیدیای که داشت بیش از توانش بود.
بسیاری از مردم بهخوبی با نا امیدی خود کنار میآیند؛ آنها توانایی این را دارند تا آنچه را که برایشان اتفاق افتاده درک کنند، از این حادثه یاد بگیرند و آن را فراموش کنند. آنها از چنین ناامیدیهایی قویتر بیرون میآیند. اما عدهای مانند رابرت با این امر نمیتوانند کنار بیایند. در این موارد، ناامیدی حتی میتواند منجر به افسردگی شود. به نظر شما چگونه میتوانیم یاد بگیریم که ناامیدی را به طور مؤثر مدیریت کنیم؟ بهتر است قبل از هر چیز علل ناامیدی را بررسی کنیم.
مدیریت انتظارات
شخصی گفت: «انتظارات ریشه همهی دردهای قلب است.» این نقل قول به این معنا است که وقتی ناامید میشویم، امید و انتظارات ما با واقعیت همخوانی ندارند. همه ما هر از گاهی این حس را داریم. برخی از این ناامیدیها تأثیر زیادی بر ما نمیگذارند اما بعضی دیگر نهتنها تأثیرات سوء زیادی بر ما میگذارند حتی میتوانند میتوانند مسیر زندگی ما را تغییر دهند.
با توجه به ماهیت پیچیده تمایل، هیچ تجربهای وجود ندارد که کاملاً ناامیدی در آن وجود نداشته باشد و به این دلیل است که ناراحتی احساسی پیچیده و گیجکننده است. بسیاری از خواستههای ما، ناخودآگاه، متجانس و متناقض هستند.
حتی زمانی که آنچه میخواستهایم را به دست آوردهایم باز هم ممکن است ناامید شویم. به عنوان مثال، مقالۀ سال 1916 سیگموند فروید پارادوکس افرادی را که با وجود دستیابی به موفقیت دچار نارضایتی شده بودند، بررسی کرد. این افراد اعتقاد داشتند که سزاوار این موفقیت نبودند، بنابراین دستیابی به آن برای آنها رضایتبخش نبود. حتی در موارد دیگر؛ زمانی که ما آنچه را میخواهیم به دست میآوریم و فکر میکنیم که لایق آن هم هستیم، بعد از به دست آوردن آنچه برایش تلاش کردهایم و به سختی به دستش آوردهایم احساس میکنیم و درمیابیم سعادت و شادی مورد انتظار را برایمان به ارمغان نیاورده است.
تأثیرات رشد
نحوه برخورد ما با ناامیدی مربوط به تاریخچه رشد ما است؛ ارتباط ما با والدین و دیگر تجربیات ابتداییمان در طول دوره رشد.
- بعضی از افراد برای اینکه دچار ناامیدی نشوند دنبال دست یافتن به خواستههایی که دستیابی به آنها پیچیده است و به تلاش بی وقفه نیاز دارد، نمیروند. آنها ناخودآگاه دنبال چیزهای کوچک هستند و از ریسک کردن جلوگیری میکنند تا از خود یا دیگران ناامید نشوند. این عده ناخودآگاه و بدون داشتن درک خاصی به این نتیجه رسیدهاند بهترین استراتژی، نداشتن انتظارات زیاد در مورد هر چیزی است و با نداشتن انتظارات زیاد بهگونهای خود را از ناامید شدن دور میکنند اما جالب است بدانید که درنهایت به طرز خندهداری، به ناامیدی برای همه، از جمله خودشان تبدیل میشوند.
- بعضی دیگر، با دنبال کردن یک مسیر کاملاً متفاوت، با کمالگرایی دنبال جلوگیری از ناامیدی هستند. اگرچه آنها به خودشان میگویند که انتظارات گمالگرایانه آنها مناسب و واقعبینانه است، اما این پیشفرضها اصلاً درست نیست. آنها فراموش میکنند که کمالگرایی معمولا رضایتمندی حاصل نمیکند و بالعکس اغلب منجر به ناامیدی میشود. درواقع انتظار بیش از حد آنها باعث میشود هر آنچه بخواهند قابل دستیابی نباشد و ناکامیهای متعدد آنها را ناامید میکند.
- البته، افرادی هم هستند که دارای تاریخچه رشد تعادلی هستند. این افراد معمولاً پدر و مادرانی دارند که نهتنها درمورد خودشان کمالگرا نبودند و سعی نمیکردند که کامل باشند بلکه انتظار نداشتند که فرزندانشان هم در همه چیز کامل باشند. والدین با نگرش «به اندازه کافی خوب»، یک پایگاه امن برای فرزندانشان ایجاد کردند. این کودکان در روابط خود احساس امنیت میکنند چون نهتنها کنترل نشدند بلکه حمایت شدند درنتیجه میتوانند بازی کنند، کشف کنند و یاد بگیرند و درنهایت نیروی درونی را به دست آوردند که به آنها کمک میکند به خوبی با شکستهای اجتنابناپذیر کنار بیایند.
آگاهی داشتن از تاریخچه رشد و دانستن تأثیراتی که رشد و سبکهای تربیتی بر شخصیت و نحوه عملکرد ما گذاشته است برای رسیدن به خودآگاهی مفید است اما باید بدانید فقط تاریخچه رشد سرنوشت ما را تعیین نمیکند و عوامل تأثیرگذار دیگر هم باید بررسی شوند.
سبکهای مقابله
ناامیدیهای عمده اغلب لحظات مهمی در زندگی مردم هستند. سازگاری با ناامیدی فرایند درمانکنندهای است که به رشد شخصی کمک میکند و سبب انعطاف پذیری بیشتر میشود. به عنوان مثال، وینستون چرچیل را در نظر بگیرید؛ در اوایل دوران حرفهاش، عملیات نظامی فاجعهآمیز جنگ جهانی دوم در گالیپولی او را مجبور به استعفا از مقام خود کرد. چرچیل یک برنامه ریخت تا یک ناوگان را از طریق تنگه دوردانل ارسال کند و قسطنطنیه (استانبول امروزه) را بگیرد. انتظار میرفت ترکیه جنگ را ترک کند اما نتیجه کاملا برعکس شد و طرح چرچیل کاملاً شکست خورد و دهها هزار نفر مردند. چرچیل تحقیر شد و کسر مقام یافت. برای مقابله با این فاجعه و تحقیر، او توجه و انرژی خود را دور از سیاست متمرکز کرد. شش ماه پس از کسر مقامش، او یک افسر پیاده نظام شد و به مبارزه در فرانسه پیوست. در طول این زمان، او به آنچه که برایش اتفاق افتاده بود و به چالشهایی که زندگی به او آموخته بود فکر کرد. در حالی که ابتدا توسط آنچه که «سگ سیاه افسردگی» نامیده بود، تصمیم گرفت به جای ناامید شدن و احساس سرخوردگی از اشتباهاتش به عنوان تجربیات و درسهایی برای رشد شخصیاش در آینده استفاده کند و به این نتیجه رسید این راه قطعا سازندهتر و مفیدتر و کارسازتر خواهد بود. این باور و تصمیم او را با اطلاعات جدیدی درباره خود، جهان و دیگران آشنا کرد.
بسیاری از مردم وقتی ناامید میشوند
- تمایل پیدا میکنند وقایع منفی زندگی را به نقصهای شخصیشان متصل کنند درنتیجه بیشتر خود را سرزنش میکنند، چون از اینکه به آرمانهای خود نرسیدهاند احساس شرمساری یا تحقیر شدن میکنند. اینجاست که آنها خشمشان را به سمت خود هدایت میکنند و این ممکن است آنها را وادار کند بگویند؛ به اندازه کافی خوب و سزاوار آنچه دارند نیستند.
- عدهای هم خشمشان را به سمت دیگران هدایت میکنند، به سمت افرادی که گمان میکنند مانع این شدهاند تا انتظارات آنها برآورده شود. این برخورد هم سبب ایجاد تلخی و احساس تنفر هر چه بیشتر و انتقامجویی میشود و قطعا سازنده نخواهد بود.
متأسفانه هر دو واکنشی که اشاره کردیم احساسی هستند و فرد را در یک سیکل معیوب ناامیدی نگه میدارند و در بسیاری از موارد، ناامیدی به غم و اندوهی ماندگار تبدیل میشود. حال که علل ناامیدی و سبکهای مقابله با آن را بررسی کردیم در ادامه به این خواهیم پرداخت که چگونه میتوان بر ناامیدی غلبه کرد.
غلبه بر ناامیدی
ناامیدی ناشی از هر رویداد ناگواری هر چه قدر هم که ناخوشایند باشد، همیشه میتواند درسهایی را به ما بیاموزد.
تجزیه و تحلیل رویداد ناامیدکننده
برای سازگاری با ناامیدی، باید ابتدا متوجه شویم که چه اتفاقی افتاده است. برخی از جنبههای ناامیدی قابل پیشبینی و قابل پیشگیری هستند. اما جنبههایی هم وجود دارند که اجتنابناپذیر و فراتر از کنترل ما هستند. برای مدیریت ناامیدی، ما باید بین موقعیتهایی که در کنترل ما قرار دارند و عوامل دیگری که فراتر از کنترل ما هستند، تفاوت ایجاد کنیم. قادر بودن به تشخیص تفاوت به ما کمک خواهد کرد تا با ناکامیهای خود مناسبتر برخورد کنیم.
بررسی انتظارات
همچنین باید بررسی کنیم که آیا انتظارات ما منطقی هستند یا خیر. آیا ما انتظارات بیش از حد غیرواقعبینانه داریم و رسیدن به آن تقریبا غیرممکن است؟ یا هدف خاصی ندارید و همین مسأله سبب بیانگیزگی و ناامیدیتان شده است؟ اگر شما هم از آن دسته افرادی هستید که انتظارات کمالگرایانه و بیش از حد دارند باید به این مسأله آگاهی پیدا کنید تا بتوانید از ابتلا به ناامیدی حتیالامکان پیشگیری کنید. ابتدا باید سعی کنید انتظارات خود را تغییر دهید به این شکل که از استانداردهای کمالگرایی فاصله بگیرید و شروع به پذیرفتن استانداردهای «به اندازه کافی خوب» کنید.
ریشهیابی و علتیابی ناامیدیهای مکرر
هنگامی که ناامیدی به طور مرتب رخ میدهد، ممکن است بهتر باشد احساسات و رفتارهایمان را دوباره ارزیابی کنیم. ما میتوانیم بررسی کنیم که آیا ما ناامیدی را به سمت خود هدایت میکنیم؟ آیا واقعاً میدانیم از خودمان چه انتظاری داریم؟ آیا به آنچه دیگران به ما میگویند گوش میدهیم؟ آیا میتوانیم چیزی متفاوت برای رسیدن به یک نتیجه متفاوت انجام دهیم؟ سپس بررسی کنیم ببینیم با توجه به آنچه در مورد خودمان میدانیم، چگونه میتوانیم انتظاراتمان را برای دفعه بعد مؤثرتر کنیم؟ و چه پشتیبانی و منابعی در اختیار داریم که به ما کمک میکند تا با احساس ناامیدی به صورت مؤثر مقابله کنیم؟
مبارزه با بیتفاوتی و افسردگی
نباید اجازه دهیم ناامیدی به بیتفاوتی و افسردگی تبدل شود. حس منفی پایدار، راه تغییر نیست. هنگامی که با اخبار بد مواجه میشویم، از حقایقی که در زندگی و جهان اطرافیمان در جریان است غافل میشویم و فقط احساس غم و اندوه را درونی میکنیم. نگه داشتن این احساسات باعث میشود به صورت ناخودآگاه آنها را بخشی از هویتمان کنیم.
تمرکز روی جنبههای مثبت
هنگامی متوجه میشویم در حال تفکر منفی هستیم، باید انرژی خود را هدایت کنیم و روی باورهای مثبت و راه حلهای مثبت تمرکز کنیم. اگر چه از دیدگاه ناخودآگاه ممکن است تمایلی به رها کردن یک تجربه ناامید کننده نداشته باشیم، اما در دراز مدت نگه داشتن آن زیانآور خواهد بود. زمانی که بیش از حد روی شرایطی که باعث شدند به خواستههایمان نرسیم و انتظاراتمان برآورده نشوند تمرکز کنیم نهتنها مشکلی را حل نکردهایم بلکه تنشی مضاعف به خودمان وارد کردهایم.
درست است که ناامیدی ناخوشایند است اما قصد نابود کردن ما را هم ندارد. اگر به خوبی با آن برخورد شود حتی میتواند ما را بهتر و قدرتمندتر کند. با وجود اینکه ناامیدی از لحاظ عاطفی تأثیرات منفیای روی ما میگذارد اما با تجربهی آن بهنوعی بینشمان نسبت به رویدادها و محیط اطرافمان تغییر میکند و نگاهمان به زندگی معنادارتر میشود.
با وجود همه تجربیات ناخوشایندی که در زندگی تجربه میکنیم وظیفه ما این است که اجازه ندهیم تلخی در ما ریشه بدواند. باید به خاطر بسپاریم که اگرچه ناامیدی اجتنابپذیر است و گهگاهی به سراغمان میآید اما دلسرد شدن، بیتفاوتی و افسردگی یک انتخاب است. این ما هستیم که تصمیم میگیریم دلسردی و افسردگی را انتخاب کنیم یا اینکه با آن مبارزه کنیم بنابراین نقش خودتان را اصلا دستکم نگیرید.
منبع: hbr
بسیار عالی بود نکاتی داشت که من به آن توجه نکرده بودم