من همیشه اطرافم پر از آدمهایی بوده که منتظر بودن انتخاب بشن. قبلاً نویسندهها نیاز داشتن که به برنامهی اوپْرا (Oprah) دعوت بشن. میخواستیم برای حزب سیاسی محلی انتخاب بشیم. میخواستیم توسط رئیسمون انتخاب بشیم. ما انتخاب میشدیم و این بهمون اجازه میداد کار هنری بکنیم. من منتظر بودم که مجلهی فُورچون (Fortune) باهام تماس بگیره. میگفتم براشون دو هفته پیش نوشتههام رو فرستادم و الان نمیدونم کجان. منتظرم این شغل بیاد سمت من. اتفاقی که افتاد این بود که این نگهبانهای دروازهها، یهو همگی قدرتشون رو از دست دادن. اگه میخوای یه آهنگ ضبط کنی ضبط کن، بذارش روی آیتیونز؛ خودت رو انتخاب کن. اگه میخوای بنویسی، بنیوس؛ یه وبلاگ راه بنداز. خودت رو انتخاب کن. اگه میخوای یه شرکت نرمافزاری راه بندازی، نیازی به مجوز نداری، نیازی به هیچی نداری، فقط باید شروع کنی. میبینیم که نویسندهها، خوانندهها، کارآفرینها و فیزیوتراپها و هرکسی که میخواد، چون الان همه فقط یه کلیک با هم فاصله داریم، کافیه دستش رو بیاره بالا و بگه من هستم، و این چیزیه که تولید میکنم، این کاریه که میکنم. با یوکن همراه باشید
این به این معنی نیست که هرکسی باید برای خودش کار کنه، منظورم این نیست. میتونی برای یه شرکت بزرگ کار کنی و میتونی باشگاه کتاب هفتگی رو سازماندهی کنی. چرا که نه؟ این ایدهی انتخاب کردنِ خود الان در دسترسه، چون ارتباطات خیلی آسون شده. چیزی که بیش از حد منو عصبانی میکنه اینه که بعضی آدمها وبلاگم رو میخونن و ده، بیست، سی، چهل تا یادداشت در روز میگیرم که میگن منو انتخاب کن، منو بذار توی وبلاگت. من هیچوقت این کار رو برای هیچکس نکردم. من شغل ایجاد نمیکنم؛ این کار من نیست. هنوز خیلی درموندهی انتخاب شدن هستن. من یه پست وبلاگ نوشته بودم به اسم ده نفر اول، و اون پست میگفت کارِت رو به ده نفر بده. اگه خوب بود، اونها به ده نفر میدن و بعد 100 نفر خواهی داشت. اگه خوب باشه اونها به 1000 نفر میگن. وقتی 1000 تا طرفدار واقعی داشته باشی، راه افتادی. درسته؟ اگه ده نفر اول کاری باهاش نکردن، یا کارِت به اندازهی کافی خوب نیست، یا ده نفرِ اشتباهی رو انتخاب کردی. من این لینک رو برای افرادی که میگن منو انتخاب کن میفرستم و تقریباً هشتاد درصد مواقع دیگه هیچوقت ازشون هیچی نمیشنوم. چون نمیخوان خودشون رو انتخاب کنن، اون امنیتی رو میخوان که وقتی یه نفر دیگه انتخابشون کنه براشون به وجود میاد.