اگر وارد زندگی مشترک شدهاید یا در یک رابطهی متعهدانه هستید، حتما توجه کردهاید که برخی از اختلافات هیچوقت حل نمیشوند؛ انگار که میخواهید مدام آنها را تکرار کنید. فکر میکنید چرا این اختلافها هیچوقت حل نمی شوند؟ با یوکن همراه باشید تا سه دلیل رایج اختلافات زناشویی را موشکافی کنیم.
1. از خانواده یاد گرفتهایم که حل برخی از اختلافات غیرممکن است
شاید به طور ناخودآگاه از والدین خود یاد گرفته باشید که در هنگام مشاجرات خانوادگی موضع خود را حفظ کنید و به هیچوجه کوتاه نیایید، اکنون این هم رفتاری است که در مقابل همسر خود نشان میدهید. وقتی بحثتان میشود و بر سر مسئلهای توافق ندارید، هر دوی شما میخواهید با پافشاری حرف خود را به کرسی بنشانید. در این شرایط هیچ تلاشی نمیکنید تا طرف مقابل را درک کنید و به توافق برسید. گویی اصلا نمیخواهید با همسر خود تفاهم داشته باشید و زندگیتان را در مسیر بهتری قرار دهید.
حقیقت این است که هیچوقت الگوی مناسبی نداشتهاید. پدر و مادر نیز به شما یاد ندادهاند که چطور اختلافات زناشویی را حل و فصل کنید. شما هیچ تمایل و حتی توانایی برای حل اختلافات ندارید. تنها چیزی که از والدین خود یاد گرفتهاید این است که دعوا نمک زندگی است و همهی زن و شوهرها با هم دعوا میکنند.
وقتی صبرتان لبریز میشود، شروع به داد و بیداد میکنید. در این شرایط، آنقدر داد میزنید تا همسرتان مجبور به کوتاه آمدن شود و در مقابل شما تسلیم شود. البته باید بدانید چنین چیزی به نفع زندگی مشترکتان نیست و همین کوتاه آمدن اجباری تمام صمیمیت بین زن و مرد را از بین میبرد.
وقتی پدر و مادرتان دعوا میکردند، به طور ناخودآگاه میشنیدید که آنها حرف روی حرف هم میزدند. یا به قدری از همدیگر گله میکردند که دیگر اصلا نمیخواستند به حرف هم گوش دهند. یا شاید از روی عصبانیت زبانشان بند میآمد. همین بحث کردن باعث میشد از موضوع اصلی منحرف شوند و به سراغ دلخوریهای دیگری بروند و در نهایت اصلا یادشان میرفت که اول از همه در مورد چه چیزی دعوا کردند.
حتما متوجه شدهاید که والدینتان مهارتهای زناشویی را یاد نگرفتهاند. البته خیلی از زن و شوهرها از مهارتهای حل مشکلات ناتوان هستند، زیرا این مهارتها در هیچ جایی آموزش داده نمیشود.
جان گاتمن (John Gottman)، کارشناس عوامل موفقیت و شکست زندگی زناشویی است. او در کتاب خود با عنوان «راهنمای ارتباط بین همسران» مینویسد چگونه زن و مرد میتوانند مشاجرات خود را با تلخی و بدون نتیجهگیری به پایان برسانند. این افراد حصار محکمی دور خود میکشند تا دوباره وارد بحث و جدل نشوند. چراکه در نهایت به قدری خسته، درمانده و ناامید میشوند که دیگر نمیتوانند به هیچ بحثی ادامه دهند؛ خصوصا بحثهایی که نتیجهی مثبتی به دنبال ندارد.
راه حل این مشکل چیست؟
ابتدا از خود بپرسید: «آیا این خصوصیات غیرسازنده را دارید؟» زمانی که ناراحت میشوید، آیا بدون هیچ تفکری راه والدین خود را طی میکنید؟ آیا همان کاری را انجام میدهید که والدینتان همیشه انجام میدادند؟
واقعیت این است که وقتی عصبانی میشوید به طور ناخودآگاه عکسالعمل تند نشان میدهید. اغلب کارهای ناخودآگاه به صورت غیرارادی بروز میکنند، یعنی دقیقا کاری را انجام میدهید که والدینتان در هنگام عصبانیت انجام میدادند.
این عکسالعملها در وجود شما نهادینه شدهاست؛ بهطوریکه احساس میکنید وقتی عصبانی هستید این رفتارهای تند و پرخاشگرانه کاملا طبیعی هستند. این رفتارها را باید تغییر دهید. اولین قدم برای تغییر این است که به مشکل آگاه باشید؛ زیرا دقیقا باید بدانید چه چیزی باعث بروز چنین رفتارهایی در شما میشود.
ابتدا این باور را در خود بوجود آورید که تمام اختلافات زناشویی قابل حل هستند. برای اینکه زندگی خوبی داشته باشید باید مدارا کنید. به دنبال راهی باشید تا نیازهای متفاوت خود را برآورده کنید. در این صورت میتوانید زندگی خوبی داشته باشید و در کنار هم به آرامش برسید.
وقتی باورهای خود را تغییر دهید، ذهن منفینگر شما از «اختلافات تمامی ندارد» به «حل بیشتر اختلافات زناشویی ممکن است» تغییر حالت میدهد. بدین ترتیب تمام موانعی که فکر میکردید بر سر راه زندگی شماست، کم کم از بین میروند و زندگیتان در مسیر خوشبختی قرار میگیرد.
2. وقتی همسرتان روی نقطه ضعف شما دست میگذارد کنترل خود را از دست میدهید
خیلی از رفتارهای ما از ضمیر ناخودآگاهمان نشات میگیرد. پس در عمق وجودتان، دست گذاشتن همسرتان روی نقطه ضعف خود را تهدید میبینید. به همین خاطر دوست دارید با حرفهایتان به آنها حملهور شوید. تا وقتی به این مساله آگاه نشوید نمیتوانید رفتار خود را درک کنید.
تمام افراد تمایل دارند نگرشی مثبت به خود داشته باشند. وقتی همسرتان به هوش، توانایی یا پاکدامنی شما شک میکند، احساس بدی نسبت به خود پیدا میکنید. در این زمان باید اعتماد به نفس بالایی داشته باشید. اما معدود افرادی هستند که چنین اعتمادبهنفسی داشته باشند. به همین خاطر فکر میکنید باید از خودتان در برابر تردیدها دفاع کنید.
این احساسات آتشین همانند سپر هستند و از شما در مقابل هر تهدیدی محافظت میکنند. چراکه وقتی انگشت اتهام خود را نشانه گرفتهاید، تمام احساسات منفی را به سوی او میفرستید. گویی با خود میگویید: «تمام تقصیرها از اوست، او مقصر است و من هیچ تقصیری ندارم.»
در این مواقع سعی میکنید روی نقطه ضعفهای همسرتان دست بگذارید. حتی ممکن است حرفهایی بزنید که خیلی آزاردهنده هستند. هر چیز بدی که به ذهنتان میرسد، در مورد او به زبان میآورید.
همسرتان را متهم به تهمت میکنید؛ بدترین و بیرحمترین حرفها را در موردش میزنید؛ خود را از همه بهتر میدانید و به او برچسب میزنید؛ کمبودهایش را به زبان میآورید؛ مسخرهاش میکنید؛ تهدیدش میکنید؛ در نهایت با رفتارهای تهدیدآمیز به او هشدار میدهید که تسلیم حرفهایتان شود.
وقتی به سمت فرد دیگری حملهور میشوید، عکسالعملی به استرس نشان میدهید که به آن «جنگ یا گریز» میگویند. احتمالا این فرد همسر شماست، زیرا این رابطه آسیبپذیرترین رابطه در زندگی شماست.
وقتی بدنتان برای پاسخ جنگ یا گریز آماده میشود، در بدنتان هورمون آدرنالین ترشح میشود. آدرنالین شما را قویتر کرده و باعث ایجاد حس قدرت میشود. در حالیکه تا یک ثانیه قبل فکر میکردید تمام قدرت و کنترل خود را از دست دادهاید. اکنون میبینید عصبانیت تا چه اندازه وسوسه کننده است، زیرا عصبانیت کاری میکند که دیگر به کمبودهای خود فکر نکنید.
از طرف دیگر، عصبانیت به شما اجازه نمیدهد به گلههای همسرتان گوش دهید؛ حتی در مواقعی که حق با اوست و برایتان بهتر است به او توجه کنید. در این مواقع، اگر هر دویتان در حال جواب دادن باشید، مطمئنا هیچیک به حرف دیگری گوش نمیدهد.
این یکی از مزیتهای «عصبانیت» است. عصبانیت باعث میشود از گوش دادن به حرفهای نگران کننده دیگران شانه خالی کنید؛ زیرا وقتی عصبانی هستید میخواهید دلیل و معلول بیاورید تا همسرتان را تقصیرکار نشان دهید.
در بیشتر موارد هر دو طرف این حالت تدافعی را به خود میگیرند. شما و همسرتان از طریق عصبانیت به خود انرژی میدهید. به طرف مقابل حمله میکنید؛ در حالیکه از نقاط ضعف خودتان دفاع میکنید. حتی ممکن است خودتان هم از این نقطه ضعفها آگاهی نداشته باشید.
راه حل این مشکل چیست؟
در این مواقع باید اعتمادبهنفستان را بالا ببرید و خود را باور داشته باشید. لازم است بدانید، در اغلب موارد انتقاد همسرتان بیشتر انتقاد از خودش هست تا از شما. حتما میدانید تنها شما هستید که میتوانید خود را مورد قضاوت قرار دهید. البته باید خود را با خضوع، مهربانی و بخشندگی قضاوت کنید. تنها در این مورد است که نیاز نیست عصبانی شوید تا خود را در برابر انتقادهای دیگران محافظت کنید.
باید آرامش خود را حفظ کنید، وگرنه احساسات، کنترل شما را به دست میگیرند. اگر میخواهید مشکلات زناشوییتان را حل کنید، باید حق به جانب بودن را ترک کنید. بهتر است همه چیز را از نگاه همسرتان ببینید و این کار را با مهربانی انجام دهید. سعی کنید شرایط همسرتان را درک کنید و به این فکر کنید که شاید حق با اوست. اگر بتوانید خود را جای همسرتان بگذارید کمی از عصبانیتتان کاسته میشود.
3. تفاوتهای اساسی در ذات یا در عقاید شماست، این تفاوتها هیچوقت حل نمیشوند
این نوع تفکر باعث میشود خود را در بحثها بازنده بدانید و به هیچ نتیجهای نرسید. باید با تفاوتهایی که در تفکر یا عقایدتان وجود دارد کنار بیایید و آنها را بپذیرید؛ اما نمیتوانید آنها را تغییر دهید یا با شرایط خودتان وفق دهید.
برای مثال، همسر شما برون گرا است و تمایل دارد وقت آزاد خود را در بیرون از خانه سپری کند. در مقابل، شما درون گرا هستید و ترجیح میدهید بیشتر در خانه بمانید، پس این رفتار همسر ممکن است باعث عصبانیتتان شود.
شما تمایل دارید در خانه بمانید و در کمال آرامش کارهای موردعلاقهتان را انجام دهید. شاید همسرتان شکایت کند که «چرا هیچوقت با اشتیاق بیرون نمیآیی؟»، «چه مشکلی داری؟» در مقابل شما هم مدام به او میگویید: «چرا همیشه باید بریم بیرون؟»، «چه اشکالی داره یک روز تعطیل در خانه بمانی و به من توجه کنی؟»، «آیا من برایت کافی نیستم؟».
براساس خصوصیات ژنتیکی، معمولا یکی از دو نفر بیشتر دلش میخواهد بیرون از خانه باشد. قطعا نمیتوانید مانع تمایل او شوید. پس بحث کردن در این مورد ممکن است این فکر را در ذهنتان بوجود آورد که همسرتان توجهی به خواستهی شما ندارد و تمایلاتتان را بیارزش میداند. اگر کمی فکر کنید متوجه میشوید این فکر اصلا صحت ندارد و تنها باعث ناراحتیتان میشود.
در این بحثها، درستی یا نادرستی عقیدهی یک نفر مطرح نیست، زیرا درمورد سلیقه شخصی حرف میزنیم. اصلا منطقی نیست اگر شما شکلات دوست دارید، اما به این خاطر که همسرتان از شکلات متنفر است ناراحت شوید. اگرچه خیلی از ما به خاطر تفاوتهایی که با همسرمان داریم احساس شکست یا تهدید میکنیم.
خیلی از عقاید شخصی در فرد باقی میماند و این عقاید به ندرت تغییر میکنند. حتی اگر خود فرد موافق آنها نباشد باز هم تغییرش سخت و غیرممکن است. خیلی از زن و شوهرهایی که تفاوتهای زیادی باهم دارند، مدام از هم انتقاد میکنند. آنها ناراحت هستند که چرا همسرشان اصرار به چیزی دارد که خودش هم با آنها موافق نیست.
یکی از دلایل بحثهای بیپایان زوجین در مورد مسائل عقیدتی این است که عقیدهی متفاوت همسرشان باعث میشود احساس تنهایی کنند. این عقاید میتواند در حوزه سیاست، مسائل دینی یا هر چیز دیگری باشد. این تفاوتها میتواند زن و مرد را از هم دور کند و به زندگی زناشویی آسیب بزند.
راهحل این مشکل چیست؟
خیلی ساده است، وقتی در زندگیتان مسالهای وجود دارد که نمیتوانید با همسرتان روی آن به توافق برسید، بهتر است اصلا در موردش صحبت نکنید. مگر اینکه یکی از طرفین بخواهد در عقاید خود تجدیدنظر کند.
هرچقدر هم که روشن فکر باشید، باز مسائلی وجود دارد که در مورد آنها مطمئن هستید. همسرتان هم همینطور است. در این موارد بهترین تصمیم این است که برای تفاوتها ارزش قائل شوید و به آنها احترام بگذارید.
وقتی به عقاید همسرتان با اینکه آزارتان میدهند احترام میگذارید، استرس و احساسات منفی را از زندگی خود دور میکنید. کمی منعطف باشید. اگر همسرتان را به خاطر عقیده ی متفاوتش سرزنش کنید بین تان فاصله می افتد. در نهایت این جدایی باعث می شود نتوانید طعم خوشبختی را بچشید و زندگیتان را با او قسمت کنید.
فرض کنید همسرتان از مسائل مذهبی به آرامش میرسد و برایش ارزش به حساب میآید. حتی اگر شما چنین عقایدی ندارید، باز هم این را در مورد همسرتان بپذیرید. شاید این کار خیلی هم ساده نباشد، اما وقتی میبینید عقاید او هیچ آسیبی به زندگیتان نمیزند و تهدیدی برای شما نیست، پذیرش این تفاوتها آسان تر میشود.
بحثواختلاف نظر بین هر زن و مردی وجود دارد؛ اما این بدین معنا نیست که نمیتوانید هیچراه حلی برای اختلافات خود پیدا کنید. با خواندن این مقاله، عزم خود را جزم کنید و راهحلهای ارائه شده را به کار ببندید.
منبع: psychologytoday