کافیه اسم مرلین مونرو را در اینترنت سرچ کنید تا شاهد سیلی از عکس ها و فیلم های یک دختر شاد و جذاب باشید. دختری که پر عکس ترین زن تاریخ سینما لقب گرفته و به خاطر زیبایی و جذابیت بسیار زیاد همواره مورد توجه مردان و حتی زنان بوده؛ از مخاطبان سینما و صنعت مد و موسیقی تا تهیه کنندگان و کارگردان های بزرگ سینمای هالیوود.
اما دختری که استعداد زیادی در اجرای نقش بلوند احمق داشت واقعا چه چیزی در سر می پروراند و از سینما چه می خواست؟
بگذارید به سال 1926 برگردیم.
نورما جین مورتنسون در اول ژوئن سال 1926 در یک خانواده از هم گسیخته متولد شد. پدر هیچ پایبندی ای به خانواده نداشت و خانواده را رها کرد. مادرش زنی نامتعادل و مبتلا به اسکیزوفرنی بود. او نزدیک به 9 سال در این خانواده نه چندان گرم ماند و پس از آن به یتیم خانه سپرده شد. یتیم خانه تلاش کرد خانواده ای را برای سرپرستی از او پیدا کند. اما کار آسانی نبود. او 11 بار خانواده های مختلف را آزمود، اما هیچ خانه ای جایی برای نورمای نوجوان نداشت. دومین خانه شاید بدترین تجربه ای بود که یک دختر نوجوان می تواند داشته باد. در خانه ای که قرار بود امنیت او را تامین کند به او تجاوز شد. نورما چنان از این اتفاق تحت تاثیر قرار گرفت که تا پایان عمر احساس نا امنی کرد.
نورما همیشه کمبود مردی که به او تکیه کند را در زندگی احساس می کرد. به همین خاطر در نوجوانی پس از مدت ها جستجو توانست پدرش را پیدا کند. اما پدر او را نپذیرفت و نخواست که او را ببیند. نورما بیش از همیشه احساس تنهایی میکرد.
16ساله بود که با کریس مککی ازدواج کرد. او پسر یکی از همسایگان آخرین خانه ای بود که حضانت او را برعهده داشت. ازدواجی نه چندان رضایت بخش و عاشقانه. اما حداقل به او احساس استقلال و تشکیل خانواده را القا می کرد.
زمان زیادی نگذشت که شوهرش به جنگ فراخوانده شد. چهار سال بعد از ثبت این ازدواج آنها به صورت توافقی از یکدیگر جدا شدند.
نورما برای گذران زندگی در یک کاخانه اسلحه سازی کار می کرد و در آنجا بود که اولین گام برای راه رفتن بر روی سکوی مد برداشته شد.
یکی از عکاسان ارتش از او عکس هایی گرفت که بر روی مجله رسمی ارتش ایالات متحده به نام «یانک» چاپ شد.
گام های بعد از آن خیلی سریع و یکی بعد از دیگری برداشته شدند. او به زودی قراردادی را با یک آژانس مد در هالیوود امضا کرد و چشمهای تشنه مردان آمریکایی به این استعداد نوظهور آشنا شدند. او ژست گرفتن جلوی دوربین را آموخت، موهایش را بلند کرد و حتی یک نام هنری برای خود انتخاب کرد: مرلین مونرو. عکس های نیمه عریان او که در این دوره در چند مجله چاپ شد تا سالها مایه اضطراب و نگرانی او بودند. نگرانی از اینکه به عنوان یک مانکن جنسی شناخته شود و لقب «بمب جنسی» را بر روی او تثبیت کند. لقبی که مرلین از آن متنفر بود...
این پارادوکس بزرگ زندگی مریلین مونرو بود:
اگر مردی را دیوانه وار دوست داشت، آن مرد مریلین را دوستش نمیداشت و اگر مردی مونرو را میپرستید، مریلین علاقهای به او نداشت.
سه بار ازدواج از جمله با آرتور میلر، سقط جنین های متعدد و ارتباط با مردانی که برای به دست آوردنش با هم مسابقه میدادند بیماری دوقطبی مرلین را وخیم تر کرد. طوری که به قرص هایش نمیتوانست حتی یک روز متعادل داشته باشد. گرچه با قرص هم روزها و احوالش تعادل چندانی نداشت.
مرلین مونرو بین سالهای 1947 تا 52 در چند نقش کوتاه و فرعی ظاهر شد. فیلمهایی مثل عاشق پیشه، جنگل آسفات، همه چیز درباره ایو و برخورد در شب از این جمله است.
در سال 1953 مونرو با بازی در فیلم چگونه میتوان با یک میلیونر ازدواج کرد به معنای واقعی درخشید. فیلمی در ژانر کمدی رمانتیک به کارگردانی ژان نگولسکو
او در این فیلم نقش پولا، دختری نزدیکبین را ایفا میکند که دائم با در و دیوار برخورد میکند. تصویری که مریلین مونرو در این فیلم از خود نشان داد چنان گیرا و فریبنده بود که توانست بر تصویر بتی گریبل، ستاره زن آن زمان و همبازیاش در این فیلم سایه بیندازد.
«نیاگارا» 1953 «آقایان موطلاییها را بیشتر دوست دارند »1953 و «رودخانه بدون بازگشت »1954 سه فیلمی بودند که مونرو به سرعت و بی وقفه در آنها بازی کرد توانست جای پای خود را در سینما تا حدی محکم کند.
شاید جالب باشه بدونید مریلین مونرو از لکنت زبان نیز رنج میبرده، در موقع فیلمبرداری اگر دچار لکنت میشد، دوباره میبایست صحنه را تکرار می کردند.
فیلم بعدی مونرو «خارش هفت ساله» نام داشت. فیلمی که به قیمت ازدواج او تمام شد. جو دیماجیو که یک بازیکن بیسبال بود در آن زمان همسر دوم مرلین منرو بود. او هنگام فیلمبرداری این فیلم در پشت صحنه حضور داشت و به دلیل آنکه نمیتوانست تحمل کند حتی در دنیای سینما کسی جز خودش مرلین را در آغوش بگیرد با عوامل فیلم درگیر شد و پس از آن بود که آن دو به پایان زندگی مشترکشان رسیدند.
این اتفاق سد راه منرو نشد. حتی به آن سرعت بیشتری داد.
او با بازی در فیلم هایی مانند رودخانه بدون بازگشت -1954 ایستگاه اتوبوس – 1956 بعضیها داغشو دوست دارن- 1959
و ناجورها 1961 تلاش کرد نشان دهد اگر زمینه فراهم باشد میتواند چیزی بیش از یک عروسک جذاب باشد.
مونرو سرانجام استودیوی خود را ایجاد کرد ولی هالیوود از آن استقبالی نکرد، هالیوود تمایل داشت که او را در نقش کلیشهای «بلوند احمق» ببیند و نقشهای آبکی ملودرام به او بدهد. او میخواست که پلههای ترقی را طی کند و به آن افتخار میکرد، در عین حال هنرپیشه موفقی بود. این درگیریها بالاخره در 1962 منجر به اخراج مریلین از پروژه های هالیوود شد.
لویس بنر معتقد است که مریلین خود را سوسیالیست میدانست و از جنبش مدنی آمریکا حمایت میکرد. او همواره میگفت که شهرتش را مدیون مردم است و نه هالیوود.
«مرلین واقعاً یکی از اولین ستارگان بزرگی بود که در مورد آنچه ما امروز به نام آزار جنسی میشناسیم، سخن گفت. او در مورد فرهنگی سخن میگفت که در آن زنان امنیت ندارند و تمام حرف او این بود که این اتفاق بارها و بارها و بارها رخ میدهد»
آخرین حضور مریلین مونرو در انظار عمومی به 19 مه 1962 بازمیگردد که او در مراسم جشن تولد جان اف. کندی در سالن مدیسون اسکوئر گاردن بر صحنه ظاهر شد و ترانه تولدت مبارک، آقای رئیسجمهور را در حضور کندی اجرا کرد.
زندگی پرفراز و نشیب مرلین مونرو به شکل ناگهانی و مشکوکی به پایان رسید. بدن بی جان او روز پنجم اوت 1962 در آپارتمانش پیدا شد. علت مرگ اوردوز براثر مصرف بیش از حد داروی خواب اعلام شد و پلیس مرگ او را خودکشی اعلام کرد. اما در آن روز ها شایعاتی مبنی بر رابطه مونرو با رابرت اف کندی برادر رئیس جمهور وقت ایالات متحده و حتی شخص رئیس جمهور به وجود آمده بود. حتی عکاسی که خیلی زود خود را به صحنه رسانده بود و با پرداخت رشوه وارد اتاق شده بود آثاری از ورود از طریق پنجره اتاق را ثبت کرده است.
اینکه او در 36 سالگی خودکشی کرده است یا اینکه به قتل رسید هرگز پاسخ داده نشد.
پس از مرگ مریلین هفتهای سه بار گلهای سرخی بر سر خاک وی به مدت 20 سال فرستاده میشد. این فرد کسی نبود جز جو دی ماجیو. همسری که به خاطر حساسیت او رو رها کرده بود.
او با آثار نویسندگان بزرگی مانند فیودور داستایفسکی، ساموئل بکت، جوزف کنراد، ارنست همینگوی و جان استاینبک آشنایی داشت. از روی نیازی درونی و نه برای انتشار دست به قلم برده بود. و این یادداشتها را عمدتاً از سال 1943 تا 1962 نوشته(روی هر چیزی که دم دست او بود): از دفتر یادداشت تا کاغذ مارکدار هتل یا دستمال رستوران؛ نوشته هایی از دستور آشپزی گرفته تا یادداشتهایی دربارهٔ خودکشی. مریلین مونرو، برخلاف تصوری که همه از داشتند در نوشتههای خود زنی خویشتندار، لذت گریز و شاعر پیشه است. یکی از شعرهای او دربارهٔ خودکشی با پریدن از روی پل بروکلین است. مونرو در این شعر گفته که این پل زیباتر از آن است که آدم خودش را از بالای آن پرت کند
اِلا فیتزجرالد، خوانندهای که دوست نزدیک مونرو بود، در مورد این ستارهی سینما اینگونه میگوید: «او یک زن غیرمعمولی بود، کسی که کمی جلوتر از زمان خود بود، اما خودش خبر نداشت»
خیلی زیبا بود، ممنون لطفاً بیشتر محتوای زندگی نامه تولید کنید. ممنون تیم یوکن