افراطیگری بدین معنا است که شما همه رژیمهای غذایی را با هم شروع کنید، تا بتوانید در آن واحد همه خوراکیها و غذاها را بخورید.
این یک ترفند ساده برای افرادی است که به ظاهر رژیم میگیرند. آنها هر زمانی که به نفعشان باشد ادعا میکنند که نه فقط یک رژیم، بلکه تمامی رژیمها را به صورت یکجا دارند. بهعلاوه از همه مواد خوراکی به مقدار زیاد در روز استفاده میکنند و آن را به یک رژیم خاص نسبت میدهند. رژیمی که به آنها اجازه مصرف ماده غذایی مورد نظر را داده است. یوکن رفتار این افراد در مواجهه با رژیم را مورد بررسی قرار میدهد.
آیا شما خوراک بیکن میخورید؟ «چراکه نه؛ من رژیم کتو دارم.»
سه بسته بزرگ ازچیپس ذرت رو خوردید؟ «قطعا؛ چون من رژیم غذایی پرکربوهیدرات دارم.»
پنج شات ویسکی مصرف کردید؟ «بله، من رژیم الکلی دارم.»
راه و رسم افراطیها در رفتار
به این روش با نامگذاری هر رژیم، بر روی یک بی ماده غذایی و نوشیدنی مدعی میشوید، که افراط نکردهاید. آیا شما هم این مشکل پرخوری همهگیر را دارید؟ راهحل و راز پرخورها را میخواهید؟ فقط کافی است هر رژیم را در زمان مخصوص خود اعمال کنید.
به طور حتم با افزایش وزن روبهرو خواهید شد، اما بهتر است به مزایای این روش فکر کنید. وقتی که همه رژیمها را با هم داشته باشید، میتوانید درهر موقعیتی ادعا کنید که بیشتر از هر کسی به سلامتی خود اهمیت داده و آگاهی بیشتری نیز در این زمینه دارید.
به اطرافیان خود آگاهی دهید! هر چه که خوردند سخنرانی در ارتباط با مضرات آن را شروع کنید. چراکه آنها هر چیزی که بخورند یکی از رژیمهای غذایی شما را زیر سوال میبرند.
رژیم غذایی به کنار، این باعث میشود تا مردم حد افراطیگری شما را مورد قضاوت قرار دهند. آنها اصول اخلاقی و خوب و بد رفتاری شما را، مانند ایملدا مارکس که کفش جمع میکرد، محاسبه میکنند. بنابراین به هر اندازه که در ذهن مردم اصول اخلاقی خوب شما ثبت شده باشد، به موقعیت اجتماعی بالاتری خواهید رسید.
رفتارغالب افراد افراطی
این افراد افراطی به ظاهر پایبند اصول، به جایگاه اخلاقی و ارزشی که به دست میآورند افتخار میکنند. آنها از هر فرد دیگری بیشتر اصول اخلاقی را رعایت میکنند. اما زندگی آنها به چه صورت است؟ به طور حتم این اشخاص بااخلاقتر از بقیه افراد نیستند و از لحاظ اخلاقی در ردههای پایینتری نسبت به بقیه افراد قرار میگیرند.
چرا که لیست بیانتهایی از قوانین اخلاقی دارند که به واسطه آن هر یک از رفتارها و کارهای خود را توجیه میکنند و دیگران را مورد سرزنش قرار میدهند.
برای مثال، اگر دوست نداشته باشند حرف آنها را قطع کنید، به گونهای شما را مورد سرزنش قرار میدهند که انگار اولین قانون اخلاقی که باید به آن پایبند بود، این است که هیچوقت نباید وسط حرف کسی پرید.
سوالی که پیش میآید این است که آیا خود این افراد راه درست را انتخاب میکنند؟ البته که نه! اگر آنها حرف شما را قطع کنند مشکلی پیش نمیآید. چرا؟ چون مهمترین چیز برای آنها این است که از رفتار و منش خود دفاع کنند. این برای آنها بزرگترین اولویت به حساب میآید.
و اگر شما در واکنش به این عمل، از خود دفاع کنید چه اتفاقی میافتد؟ به هیچ عنوان برای آنها قابل پذیرش نیست. در این وضعیت تنها چیزی که اهمیت دارد، این است که به دیگران احترام بگذارید.
و اگر روزی این دورویی و ظاهرسازی آنها را به رویشان بیاورید، قوانین ناشناخته و عجیب غریبی را به شما بازگو میکنند؛ تا احساس شرم و خجالت شما را برانگیزانند. چراکه بالاترین اولویت اخلاقی در حال حاضر این است؛ که نباید باعث شرم و خجالت شخص دیگری شوید.
و اگر روزی برسد که از این رفتار آنها خسته شده و تصمیم به ترکشان بگیرید. اولویت اخلاقی که مهم میشود این است که به هیچ عنوان نباید بیاحتیاط، بیاحساس و بیمعرفت باشید . آنها هیچ احترامی به افرادی که به خودشان احترام مطلق نگذارند قائل نمیشوند.
مثالهایی از دورویی افراد افراطی
این یک افراطیگری اخلاقی محسوب میشود: این که همه ارزشهای اخلاقی را به صورت افراطی پیادهسازی کنید و اصول اخلاقی مخصوص به خود را، در زمانی که به نفع خودتان است تایید کنید. چون همیشه یک اصل اخلاقی برای شما وجود دارد که آن را ایجاد کنید، تا بتوانید رفتار خود را به واسطه آن منطقی جلوه دهید.
اصول اخلاقی و ارزشمند را میشود راحت پذیرفت؛ اما عملی کردن آنها سخت است. برای انجام این اصول به نظم و تلاش و کار مستمر نیازدارید. ناگفته نماند که عملی کردن همه آنها باهم امری غیرممکن است.
افراد فقط برای اینکه موقعیت اجتماعی خوبی کسب کنند، به طرز کارآمدی از این اصول اخلاقی استفاده میکنند. اصول اخلاقی برای همه افراد به مانند نشان افتخار است، که مورد استقبال همه قرار میگیرد. اغلب به گوشمان میخورد که درستی و بینقصی چیز خوبی است و تمام افراد جامعه خریدار اخلاقیات خوب هستند.
«من کامل و بینقص هستم.» جملهای است که در کتابهای دین مسیحیت به آن اشاره شده و صداقت و دلسوزی را به انسانهای خوب نسبت میدهد. افراط گرها ادعا میکنند که تمام این خصوصیات را به صورت یکجا دارند. چرا که نه؟ ادعای داشتن چیزهایی که همیشه ظاهر خوب و قشنگی به یک انسان میدهند، چه هزینهای میتواند در بر داشته باشد؟
با افراد افراطیگرا چگونه رفتار کنیم؟
مراقب باشید. «همیشه مراقب باشید.» به نظر میرسد، قانونهای خوبی در این اصول اخلاقی وجود دارد. اما در عمل، ما تلاش خیلی کمی در این مورد داریم. ما در گفتار میتوانیم ادعای این را داشته باشیم که به همه چیز اهمیت میدهیم، اما دراصل، نمیتوانیم برای همه چیز در آن واحد اهمیت قائل شویم. ما نیاز داریم که برای رعایت این اصول اخلاقی اولویت بندی داشته باشیم.
یک افراطی پایبند به اصول اخلاقی زشت، همیشه این را نادیده میگیرد. این افراد از این که احساس کنند شما در رابطه با چیزی آگاهی ندارید خوشحال میشوند و به سرزنش شما میپردازند. در قانون افراطیها رعایت تمام اصول اخلاقی ضرورت دارد.
اما آنها قانون را به طور انتخابی در زمانی که فایدهای برایشان داشته باشد، در کارهای خود اعمال میکنند. قائدهای که آنها تایین میکنند، به این شکل است که باید به این موضوع اهمیت دهید، هر زمان که آنها تصمیم بگیرند و بخواهند باید اصول اخلاقی مورد نظرشان رعایت شود.
برخی اوقات مردم از اصول اخلاقی از پیش تعیین شدهای استفاده میکنند و حتی زحمت سبک و سنگین کردن آن را هم به خود نمیدهند. این را امتحان کنید: اگر کسی به شما گفت که آدم احمقی هستید یا خودش را آگاه و با درایت جلوه داد؛ از آنها بپرسید که این ویژگیها را بر چه اساسی به شما و خودشان نسبت میدهند. دراین مواقع پاسخهای متفاوتی از طرف این افراد داده میشود. اما در همه آنها این حس ایجاد میشود که به این پرسش واکنش نشان داده و متعجب میشوند. به طوری که به نظر میآید، هیچ کسی در تمام زندگیشان از آنها این سوال را نپرسیده است.
اگربه رفتار زشت افراطیها واکنش نشان دهید چه میشود؟
شاید برایتان مثالهایی بزنند، اما آن مثالها به هیچوجه تعریفی از آن کلمات ارائه نمیدهند. یک تعریف، در بهترین حالت طوری است که اگر کسی آن را بشنود به سرعت با حرف شما موافقت کند. اگر از کسی میخواهید تا تعریف شما را از آدم احمق بشنود، باید بتواند همه احمقها را از انسانهای عادی تشخیص دهد و وجه تمایز آنها را به طور کامل مشخص کنید.
باید بدانید، تعریف این اصطلاحات کار دشواری است. به عنوان یک روانشناس، بیشتر از بیست سال برای تعریف آدم احمق تلاش کردم و هنوز هم از اینکه تعریفی که که به آن رسیدهام درست باشد، مطمئن نیستم. شاید هم هیچ وقت نتوانم تعریف درستی از آن به دست آورم.
نکته اینجا است که انسانها گاهی اوقات با اطمینان کامل حرف میزنند، بدون اینکه تعریف درستی از اصطلاحاتی که به کار میبرند، داشته باشند. آنها با غریزه خود جلو میروند. یک انسان احمق، کسی است که در مقابل آنها حماقتی کرده باشد.
امتحان افراد افراطی
از هزاران افرادی که علاقهمند به ذهنآگاهی هستند، خواستم که تعریف دقیقی از این موضوع ارائه دهند. بعد از آن که تعجب آنها را دیدم، احساس کردم که این اولین باری است که حتی به فکرشان خطور کرده، که این اصطلاحات به چه معنا هستند. همه چیزهایی که تا به امروز شنیدم، جوابهای نامربوط و ناهماهنگ بودند.
هرچه که هست، آنها با تمام وجود ایمان دارند که جوابهای مناسبی دادهاند و به قدری از این مسئله اطمینان دارند، که این حس را به اطرافیان القاء میکنند. بنابراین شما جرئت نمیکنید که قدرت آنها را در این مورد زیر سوال ببرید. چراکه در اینصورت این از بیتدبیری شما ناشی میشود. تنها آنها حق قضاوت افراد باتدبیر را دارند. و چرا اینطور است؟ چون آنها اشخاصی باتدبیر هستند! آنها در کنار باقی رژیمهایی که دارند، رژیم اصول و اخلاق آگاهی هم دارند.
ما اصول اخلاقی را به صورت بصری و متناقض میپذیریم، چراکه تلاش برای سازگاری بسیار سخت است.
حرف آخر
برای کم کردن وزن باید یک رژیم را انتخاب کرده و همان را تا آخر حفظ کنید. به این دلیل که هر رژیم یک سری استانداردهایی دارد، که باید با آنها روبهرو شوید. بایدهایی که نیاز است، به طور حتم برای کاهش وزن خود رعایت کنید.
اگر میخواهید زندگی مبتنی بر اصول و ارزش اخلاقی داشته باشید، باید اولویت بندی کنید. نمیتوانید در لحظهای اولویتی را انتخاب کنید و لحظه دیگر هرکاری را که میخواهید انجام دهید و آن را منطقی جلوه دهید.
یکی از نتیجههای پایبند شدن به اصول اخلاقی این است که باید درباره بقیه قوانین آرامتر رفتار کنید. نمیتوانید هر جایی که میروید، برای هرکسی از ارزشها و اصول اخلاقی خود را به دیگران تحمیل کنید. سرزنش کردن افرادی که همانند شما منظم نیستند بسیار ناامیدکننده است. حتی در مورد ایراد گرفتن از دیگران هم نباید افراطی شوید.
اولویت بندی سخت است. به همین خاطر بیشتر مردم این کار را نمیکنند. ایملدا مارکس بودن در حوزه اصول اخلاقی، کار راحتتری است.
منبع: psychologytoday