اگر از آن دسته از افرادی هستید که با اولین سختی و چالشی که روبهرو میشوید هدفتان را رها میکنید و تسلیم میشوید بدانید تنها شما نیستید که اینگونهاید. این امر یک امر طبیعی که در همهی انسانها یکسان است اما برای رسیدن به اهدافتان میتوانید تغییرش دهید. با یوکن همراه باشید تا در این باره بیشتر بدانید.
در سال 2003 آرون رالستون در جنوب غربی یوتا تنهایی به کوهنوردی رفت. به عنوان یک ماجراجوی با تجربه اصلا فکرش را هم نمیکرد خطری برایش ایجاد شود. همه چیز خوب پیش میرفت تا زمانی که ناگهان لیز خورد، یک سنگ 350 کیلویی را با افتادن او افتاد و همان سنگ روی دستش افتاد و او را به دیوار قفل کرد. آرون با تدارکات و تجهیزات بسیار کمی که داشت و نداشتن هیچ راهی برای کمک گرفتن، متوجه شد که تنها راه رهاییاش این است که دستش را قطع کند. او بالاخره با استفاده از چاقوی دستی چندکاره و اهرم فشار پس از پنج روز توانست خود را آزاد کند.
اگر آرون در آن لحظه این قدرت تشخیص را نمیداشت در آن دره میمرد. او برای نجات زندگیاش باید اراده میکرد که مبارزه کند.
همهی ما دوست داریم وقتی با چالش و مشکلی مواجه میشویم از پا در نیاییم و با کمال آرامش به راهمان ادامه دهیم اما واقعیت این است که بعضی افراد در برخورد با ناملایمات و مشکلات وحشتزده میشوند، برای رسیدن به آنچه میخواهند تلاش و مبارزه بیشتری نمیکنند و برای خلاصی از شر این حس ناخوشایند خیلی زود تسلیم میشوند. در حالی که عدهای با تمام وجود برای رسیدن به هدف و آنچه که میخواستند راهی که در آن قدم گذاشتهاند را تا انتها میپیمایند و آنچه میخواهند را به دست میآورند.
جنگیدن یا گریختن؟
زمانی که افراد با چالش و مشکلی روبهرو میشوند معمولاً احساس خطر میکنند و در این مواقع مغز برای زنده نگه داشتن انسان هر کاری که از دستش بربیاید میکند. زمانی که احساس خطر میکنیم و میترسیم، مغز سیگنالی ارسال میکند که یا فرار کنیم یا مبارزه کنیم.
هنگامی که میترسیم، آمیگدال مغز یا بادامه (قسمتی از دستگاه لیمبیک در مغز) وارد عمل میشود. درواقع این آمیگدال است که مسئول فرار یا مبارزه ماست و بهطور مستقیم در رفتارهای دفاعی و مقاومتی ما نقش دارد.
زمانی که آمیگدال احساس میکند که در خطر هستید، یک پیام خطر برای هیپوتالاموس ارسال میکند. هیپوتالاموس شیوهی معمول بررسی اطلاعات ورودی توسط مغز را تغییر میدهد و سیستم عصبی سمپاتیک که حس ترس را در شما ایجاد میکند را فعال میکند.
چرا در دام فرار گرفتار میشویم؟
هنگامی که در معرض خطری فیزیکی قرار دارید، فرار شما میتواند جانتان را نجات دهد، اما گاهاً مغز در شرایط که خطری هم جانمان را تهدید نمیکند، به ما میگوید فرار کنیم.
ممکن است در رویارویی با چیزی که حس میکنید شما را تحت فشار قرار داده تمایل به فرار داشته باشید. ممکن است خود را متقاعد کنید که اگر در مسیر فعلیتان ادامه دهید هیچگاه به موفقیت نمیرسید.
با این ذهنیت شکست تقریباً حتمی است. زمانی که باور نداشته باشید که موفق خواهید شد هیچگاه هم به موفقیت دست پیدا نخواهید کرد. تغییر مسیر دادن، فرار کردن و گریختن میتواند مانع دستیابی به پتانسیل کامل شود.
افرادی که همیشه فرار را انتخاب میکنند، زود تسلیم میشوند و با اولین چالشی که سر راهشان قرار میگیرد مسیرشان را تغییر میدهند و همه چیز را رها میکنند. به قول معروف بیخیال انجام کار میشوند. دلیل اینکه افراد در زندگی شخصی و حرفهایشان از مشکلات فرار میکنند این است که احساس میکنند نمیتوانند با این مشکلات مقابله کنند.
به جای گریز و فرار مبارزه کردن را انتخاب کنید
ممکن است بهطور طبیعی هنگام رویارویی با یک مشکل یا سختی تمایل به فرار داشته باشید، اما میتوانید با تغییر دادن باور و تفکرتان این تمایل را هم در خود از بین ببرید. دفعهی بعدی که برای چالش در کار خود وحشت زده شدید، باور و تفکر «تو میتوانی، نترس، پیروز خواهی شد» را جایگزین باور و تفکر منفی و غلط «تو نمیتونی و حتما شکست خواهی خورد» کنید. مکالمات درونی و باورهای اشتباه و منفیتان را به باورهای و گفتوگوهای درونی مثبت تبدیل کنید.
حتی اگر داستان مثبت شما به واقعیت تبدیل نشد باز هم گفتوگوهای درونی منفی را درونتان آغاز نکنید. افرادی که در برابر تمام مشکلات ایستاده و موفق شدند معمولاً جایگزین کردن باورهای مثبت را با تصور نتایج عالی انجام میدهند. زمانی که میدانید قصدتان ادامه دادن است، این کار شما را مصرتر میکند و با انگیزه نگه میدارد. امید سبب شده انسانها در طول سختترین زمانها با انگیزه ادامه دهند و بجنگند.
طوری مبارزه کنید که انگار در یک بازی کامپیوتری هستید
اگر لحظهای را به بررسی موقعیتتان اختصاص دهید، میتوانید یک پیام مثبت را جایگزین تصورات منفیتان کنید. هر زمان که شک به دلتان راه پیدا کرد و افکار منفی به سمتتان هجوم آورد باورها و داستانهای مثبتتتان را در ذهنتان بازگو کنید.
مثبت کردن ترسهایتان را به یک بازی تبدیل کنید. بازیها سرگرم کننده هستند و چالشها را به بخشهای کوچکتر قابل تحمل تقسیم میکنند. بازیهای آسان حوصله سر بر هستند و این امر چالشها را به یک چیز عالی برای بازی تبدیل میکند. بازهای چالشی سختتر و لذت بخش تر هستند.
بهترین بازیها چندین مرحله و چندین دشمن دارند که سختی را همانگونه که در بازی بهتر میشوید افزایش میدهند. زمانی که دستاوردی به دست میاورید به شما برای مرحلهی بعد انگیزه میدهد.
همانطور که بازی میکنید میتوانید بازگردید و پیشرفت خود را مشاهده کنید. دو حالت وجود دارد: یا شکست میخورید و باید دوباره امتحان کنید، یا موفق میشوید و برای تمام تلاشهای خود پاداش دریافت میکنید. این پروسه برای بازیکنان اعتیاد آور است.
یکی از بهترین روشهای تبدیل چالشها به بازی این است که اهداف خود را به قدمهای کوچکتر تبدیل کنید. انجام هر هدف کوچک به شما کمک میکند پیشرفت خود را چک کنید و با انگیزه بمانید. انجام هر هدف مانند رفتن به مرحلهی جدیدی از بازی است. پاداش و مجازات به منظور افزایش انگیزه برای ادامهی بازی به خود بدهید.
دست و پنجه رالستون با مرگ به هیچ وجه بازی سرگرمکنندهای نبود، اما او هدف خاصی در سر داشت که برای تعیین قدم بعدیاش میبایست به آن دست مییافت. او در ابتدا تلاش کرد با تجهیزات کمش نجات یابد و امیدوار بود که کسی پیدایش میکند. هنگامی که تجهیزاتش تمام شد و این نکته برایش واضح شد که کسی پیدایش نخواهد کرد، فهمید که باید کاری اساسی انجام دهد. پس از اینکه متوجه شد دستش از وزن سنگی که روی آن بود در حال از بین رفتن است، دریافت و پذیرفت که به هر حال قرار است قسمتی از آن را از دست بدهد. پذیرفتن و آگاهی پیدا کردن از این مسأله همراه با هدف نهاییاش که نجات یافتن از مرگ بود به او نشان داد که چه کاری باید انجام دهد. اگر چه کاری که میبایست انجام دهد بسیار مهیب بود، اما فکر رهایی از این دره باعث لبخندش میشد.
به بازی ادامه دهید
اگر آرون رالستون تصمیم میگرفت که مبارزه نکند، در آن دره جان خود را از دست میداد. شرایطی که در آن قرار گرفته بود برای او هیچ راه فراری نگذاشته بود و او تنها یک راه داشت و آن هم مبارزه برای نجات یافتن بود.
افرادی که به پتانسیل کامل خود دست یافتهاند به راحتی تسلیم نمیشوند. با اولین نشانه دردسر نمیگریزند. آنها ضربهها را دریافت میکنند و به مسیر خود ادامه میدهند.
این را هم فراموش نکنید زمانهایی هم وجود دارد که برای برنده شدن بهترین و مناسبترین راه رها کردن است. در چنین مواقع معدودی تسلیم شدن بهتر از جنگیدن است و شما در این مواقع مجبورید تسلیم شوید.
منبع: Lifehack